یادداشت مرتضی داوری
1402/1/22
با دانش آموزان و دانشجویان باهوش چه کنیم؟ با آنکه گفته اند: لا ادری/لا اعلم نصف العلم: «نمی دانم» نیمی از دانش است، اما گذشتن از وسوسه همه چیز دانی و شیفتگی همگان به گستره ناپیداکرانه دانش ما و سرمستی از باده ستایش شنوندگان بسی سخت و جان فرساست. چه بسیار سخنان در طول روز و شب خود می گوییم و پیمانه عمر خود را از آن لبریز می کنیم، فقط بدین امید و هوس که دیگران بدانند ما هم خیلی می دانیم، و آنگاه به دانش خویش در پیش دیگران بنازیم و تفاخر کنیم. راست گفته است مولانا: آدمی فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از راه نوش (مثنوی،دفتر ششم) عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر در کتاب قابوس نامه که در ۴۷۵ هجری قمری نوشته است و شیرینی و روانی و سادگی نثر آن پس از گذشت بیش از هزار سال از نوشتن آن هنوز در چشم و دل و جان انسان تازه و روح افزاست، در ضمن پند و اندرزهایی که به فرزند خود گیلانشاه می دهد، در باب سی و یکم، در طالب علمی و فقیهی و فقها، از فرزندش می خواهد که در برابر پرسشی که پاسخش را نمی داند، چنین رفتار کند: «و هر سوالی که از تو پرسند آن را که دانی جواب ده و آن را که ندانی بگوی که چنین مسأله نه سر کرسی را بود، به خانه آی تا به خانه جواب دهم که خود کسی به خانه نیاید بدان سبب، و اگر تعمد کنند و بسیار نویسند، رقعه را بدر و بگوی که این مسأله ملحدانست و زندیقان است؛ سایل این مسئله زندیقست، همه بگویند که لعنت بر ملحدان باد و زندیقان که دیگر آن مسأله از تو کس نیارد پرسیدن». عنصرالمعالی، آن چنان که از قابوس نامه بر می آید، مردی روزگار دیده و گرم و سرد چشیده است و با مردم گونه گون نشست و خاست کرده، از این رو بسیار واقع گراست. وی طبع دو رنگ بشر و میل به خوبی و بدی انسان را می شناسد و می داند که دل بشر، آونگان میان خوبی و بدی است؛ گاهی بدان سو می رود، گاهی بدین سو می لغزد؛ گاه ره سپار دیار خوبی است و گاه ره نشین بیابان بدی. از این رو، چشم از بلندی قله آمال جویی و توصیه به پاک زیستنی همچون فرشتگان فرو می پوشد، هر چند آن را از نظر دور نمی دارد، اما می داند چنین زیستنی نشدنی است. بنابراین، در کتاب خود، گاه گاهی فرزندش را شگردها و حیله هایی می آموزد تا لااقل در چشم مردمان، نیک و محترم جلوه کند. از جمله این ترفندها، همان است که در بالا از کتاب قابوس نامه خواندید؛ راه های رهایی از پرسش های هوشمندانه و دشوار شنوندگان و دانش پژوهان. ما نیز در این جرعه، همچون عنصرالمعالی، از سر واقع بینی، راه ها و چاره ها و شگردهایی چند درباره جستن از چنین پرسش هایی پیش نظر خوانندگان ارجمند می نهیم. اینک چاره گری ها در پاسخ چنان پرسش های دشوار: ۱. پسرم/ دخترم/ برادرم/ خواهرم/خانم/ آقا/ دوست من (و هر اسمی که او را خوشتر آید)، پاسخ شما سخت به تفصیل است و گسترده دامان و به ساعت ها بحث و سخن نیاز است، از این رو، در جلسه بعد خواهم گفت. البته جلسه بعد هم درس جدید و تکلیف و غیره مجال پاسخ به پرسش او را نمی دهد و بی گمان او نیز پرسش خود را فراموش خواهد کرد. ۲. پاسخ شما بسیار روشن و آشکار و معلوم است. از شما تعجب می کنم چنین پرسش های ساده ای می پرسی. وقت کلاس باارزش تر از آن است که به این پرسش های ساده پاسخ دهیم. ۳. بسیار پرسش خوبی پرسیدی، اما پاسخ شما در حوصله و وقت کلاس نمی گنجد و با توجه به «ضیق وقت» و تنگنای فرصت، در جلسه بعد بدان می پردازیم( کلید واژه «ضیق وقت» را به خاطر بسپارید؛ بسیار راه گشاست!). ۴. مباحث مربوط به پرسش شما بسیار پیچیده است و در حوصله فهم شما نیست. پس از کلاس، بیا یکی دو کتاب به شما معرفی کنم. پس از کلاس هم می گویید دیگر وقت نیست، جلسه بعد معرفی خواهم کرد. ۵. پاسخ پرسش شما را نیک می دانم، اما پرسش شما برای شیطنت و به تعویق انداختن درس و مسخره بازی است. اگر باز هم ادامه دهی، نمره ات را کم می کنم و در صورت تکرار، گوش ات را می گیرم و از کلاس می اندازمت بیرون، بزغاله!(البته اینجا بزغاله دشنام نیست، بلکه استعاره از دانش آموز تیز و بزی است که همچون بزغاله، باهوش و پرانرژی است و شور و توان زیادی دارد!). ۶. از او پرسشی از پایه های بالاتر درسی و دانشگاهی بپرسید که به احتمال زیاد نمی داند، و وقتی آچمز شد، می گویید شما نخست برو پاسخ این پرسش های ساده را پیدا کن، بعد از من پرسش های دیگر بپرس! آدرس کانال من در ایتا: @joreeha1
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.