یادداشت
1403/3/22
3.7
48
راستش نفهمیدم چرا معروف شده؟ بیشتر حس میکردم نویسنده دست و پا میزند به خواننده بقبولاند که عذاب وجدان ناشی از بیتعهدی ( چه دینی چه انسانی) را کنار بگذارد و هرجور که دوست دارد زندگی کند. حالا اگر این دست و پا زدن را نمیدیدم و با داستانی پخته و شخصیتپردازی و دیالوگهایی قوی مواجه بودم، کار به نوع نگاه نویسنده نداشتم و از کتاب لذت هم میبردم. ولی در این کتاب دیالوگهای طولانی زوربا و نداشتن قصهای جذاب به ذهنم شعاری بودن و غیرهنری بودن کار را متبادر میکرد. چندباری وسوسه شدم نیمهتمام رهایش کنم ولی باز خواندم تا بفرستمش در قفسهی کتابهای خوانده شده. البته دیگر نمیخوانمش و به کسی هم پیشنهادش نمیدهم. تنها مزیتش این بود که یکی از خورههای جانم کم شد. دیگر کسی درونم نهیب نخواهد زد که زوربای یونانی را هم نخواندهای هنوز. نمیشود از ترجمه نگویم. نمیدانم علتش چیست و البته اهمیتی هم برای من خوانندهی عصر حاضر ندارد ولی ترجمهی کتابی و عصاقورتدادهی کتاب -از آنها که بهجای《 او》 میگوید 《وی》- خیلی خیلی بد بود و تاثیر زیادی در نظرم راجع به این کتاب داشت. این یک و نیم ستاره هم برای زحمت چیدن آن همه کلمه کنار هم دادم که سوای هنری بودن یا نبودن به خودی خود کار سختی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.