یادداشت محمدرضا خراسانی زاده
1403/7/20
پوریا در زیرزمین خانه مادربزرگش یک صندوقچه پیدا میکند. داخل صندوقچه و بین وسائل مختلف، چشمش به یک کلاه پشمی بنفش با دنباله بلند معروف به کلاه خنگی میخورد. به محض گذاشتن کلاه روی سر خود، با کسی داخل زیرزمین مواجه میشود. کسی که نامش زام زام و یک جن است! زام زام او را به سرزمین خودشان یعنی هپروت میبرد. در هپروت، او متوجه میشود که دنیاهای مختلفی در ابعاد گوناگون وجود دارد و با برخی از آنان و موجوداتشان آشنا میشود. همچنین زام زام او را متوجه خطر بزرگی میکند که موجب به خطر افتادن جان تمام انسانها میشود؛ خطری به نام گل قند! گل قند به عنوان غذای اصلی موجوداتی به نام حون است که ماموت اعظم از بزرگان هپروت به دنبال کشف دستور تهیه گل قند و گسترش حونها است تا به وسیله آنها بتواند انسانها را از بین ببرد. پوریا به کمک زام زام و دوستان جدیدش در هپروت و همچنین یکی از دوستان مدرسهایش به دنبال پیدا کردن راهی برای مقابله با ماموت اعظم میرود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.