یادداشت
1401/3/3
به نام او یادداشت بنده در نودمین زادروز شاعر بزرگ معاصر، مهدی اخوان ثالث، که در سایت شهرستان ادب منتشر شد <img src="https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/%DA%86%D8%B1%D8%A7%20%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85.jpg" alt="description"/> اول ابتدا باید مشخص کنیم که این «ما» که مهدی اخوان ثالث را دوست دارند (یا دوست داریم) چه کسانی هستند. بالاخره ممکن است کسانی باشند که مهدی اخوان ثالث را، چه به عنوان یک شاعر و یا یک فرد حقیقی، دوست نداشته باشند. فرض نویسندۀ یادداشت بر این است که هر آن کس که به ادبیات کلاسیک و معاصر فارسی اندک تعلق خاطری دارد با اشعار مهدی اخوان ثالث آشناست، حداقل چند شعر یا سطوری از آن را در ذهن خود دارد و به احتمال زیاد او را به عنوان یک شاعر مهم و بزرگ در ادبیات معاصر به حساب میآورد. حال اگر این فرد دلسپردۀ ادبیات فارسی باشد، ماجرا جدیتر میشود و به احتمال زیاد میزان ارادتش به مهدی اخوان ثالث (م.امید) فزونی مییابد. البته منکر سلایق خاص و استثنایی نمیتوان بود، ولی با توجه به رواج روز افزون اشعار اخوان و انتشار متعدد کتابهایِ او میتوان گفت بیشترِ قریب به اتفاق ادبدوستان مهدی اخوان ثالث را دوست دارند. خب، حال باز میگردیم به سؤال اول: چرا ما مهدی اخوان ثالث را دوست داریم؟ یک اولین و مهمترین دلیلِ محبوبیت اخوان ثالث، بهمانند سایر شاعرانِ شاخصِ تاریخ ادبیات، این است که مهدی اخوان ثالث شاعرِ بزرگیست؛ یعنی برخی از شعرهای او واجد مؤلفههایی است که موجب شده است که ماندگار باشند. اگر بخواهیم جٌنگ یا گزیدهای از شعرِ شاعرانِ صد سال اخیر جمعآوری کنیم، با توجه به آرا و نظرات بیشتر منتقدان و پژوهشگران شعر فارسی، اخوان ثالث در کنارِ شاعران شاخصِ شعرِ نو مانند نیما یوشیج، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و احمد شاملو بیشترین سهم را از آن خود میکنند. (حتی عدهای همچون دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی قائل به این هستند که تعداد شعرهای شاخص اخوان ثالث بسیار بیشتر از چهار نفر دیگر است)  فقط اگر بخواهیم عناوین شعرهایِ شاخص اخوان را نام ببریم، باید به شعرهایِ: زمستان، چاووشی، میراث، باغ من، حالت، سبز، آواز چگور، آخر شاهنامه، نماز، آنگاه پس از تندر، مرد و مرکب، کتیبه، خوان هشتم اشاره کنیم. و اگر یکی از شاخصهایی که با آن بشود شاعری را بزرگ خواند، تاثیرگذاری بر شاعرانِ همنسل یا پس از خود در نظر بگیریم، میبینیم که تعداد شاعرانی که چه مستقیم و چه غیرمستقیم و چه در یک مقطع زمانی و چه برای تمام دوران شاعری خود در زیر سایۀ شعر اخوان بودهاند، کم نیستند؛ افرادی چون اسماعیل خویی و نعمت میرزازاده که کاملاً تحت تأثیر شعر اخوانند و در شعرِ افرادی چون سیمین بهبهانی، محمدرضا شفیعی کدکنی، منوچهر آتشی، حسین منزوی، سیدعلی موسوی گرمارودی، علی معلم و چند تن دیگر میتوان رد پای شعر اخوان را پیدا کرد. باری؛ مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگی است و مخاطبان ادب آشنا بهمانند دیگر شاعرانِ بزرگ ادبیات فارسی او را نیز دوست دارند و شعرهای بسیاری از او را در ذهن و ضمیر خود نگاه میدارند دو مهمترین وجه تمایز اخوان از سایر بزرگان شعر نو معاصر که در بالا به آنها اشاره شد، این است که اخوان هم در شعر کلاسیک و هم در شعر نو (نیمایی) صاحب مرتبت و مقام است و شعرهای شاخصی در هر دو حوزه از او به جا مانده است. به بیان دیگر از آنجا که فرض محال، محال نیست اگر فرض بگیریم که نیمایی ظهور نمیکرد و شیوۀ جدیدی را در شعر فارسی بنیان نمیگذاشت، از میان بزرگان شعر نو تنها اخوان ثالث بود که به شاعری شناخته میشد؛ چرا که نه خود نیما یوشیج و نه هیچیک از شاگردانش آنطور که باید در سرودن شعر در قوالب کلاسیک تبحر نداشتند و این امر با خواندن و ارزیابی نمونه شعرهایشان در این قوالب بهراحتی قابل اثبات است و اصلاً رو آوردن اخوان به شعر نو (که همواره تا پایان عمر به حقانیت این راه و روش اذعان داشت) پس از مجموعهشعر کلاسیکِ قابل قبولِ «ارغنون»، این فرضیۀ منتقدان را که نیما و شاگردانش به این دلیل به شعر نیمایی گرایش دارند که توانایی سرایش در قوالب کلاسیک را ندارند، رد کرد. به عبارتی اخوان ثالث ابتدا برادریش در سرایش شعر کلاسیک را به همانجمنیهای خود ثابت کرد و بعد با پیروی از راه و روش نیما، که آن را یک ضرورتِ حتمی برای شعرِ به بنبست رسیدۀ فارسی میدانست، توجه آنها را به شکل تازهای از شعر جلب کرد و همین امر سبب شده که راه تعداد زیادی از شاعرانِ جوان که دلسپردۀ ادبیات کهن بودند و در عین حال در پی نوجویی و نوگرایی هم بودند، هموار شود. از این رو اگر برخی از مخاطبان شعر فارسی بهکل شعر نو را قبول نداشته باشند، از دیوان اخوان ثالث دست خالی برنخواهند گشت و حتماً از برخی از اشعارِ بهنجار او در قوالب کلاسیک، خصوصاً قطعه و قصیده، محظوظ خواهند شد سه اخوان ثالث در کتاب «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» هشت منبع و محل اقتباس را برای نوآوریهای نیما در شعر معاصر برمیشمرد، که یکی از مهمترینِ این منابع چه به زعم اخوان و چه به عقیدۀ دیگر ادبآشنایان، شعرِ فرنگی است؛ به همین خاطر چه در شعر نیما یوشیج و چه در شعر شاگردان او در برخی موارد انقطاعهایی از شعر کلاسیک فارسی مشاهده میشود. البته ما در این مقال به خوب بودن یا بد بودن این انقطاعها کاری نداریمف بلکه میخواهیم به این نکته اشاره کنیم که در این بین در شعر اخوان ثالث کمترین انقطاع از شعر کلاسیک فارسی احساس میشود. به بیانِ دیگر شعر اخوان بیش از دیگر بزرگان شعر نو در راستا و ادامۀ شعر کهن فارسی قرار دارد. مثلاً در شعرِ احمد شاملو (که در میان بزرگان شعر معاصر همواره با اخوان ثالث مقایسه میشود) میتوان به راحتی ردّ پای شاعرانِ غربی نظیر لورکا و پل الوار (که خود او نیز اشعارشان را ترجمه کرده است) را مشاهده کرد، ولی این امر در شعر اخوان ثالث اصلاً قابل پیگیری نیست. هرچند شعرهای اخوان بهمانند سایر شاعران نوپرداز در قوالب مدرن سروده شده است، ولی به روشنی میتوان فهمید که ذهن و زبان شاعر این شعرها کاملاً آشنا به ظرایف و لطایف گنجینۀ شعر فارسی است؛ به عبارتی شعر اخوان هم در صورت و هم در معنا، ایرانی است. از این رو آن دسته از مخاطبان که شعر نو را قبول دارند، ولی دلبسته و شیفتۀ ادبیات هزار سالۀ فارسی هستند، از شعر مهدی اخوان ثالث بیش از دیگران لذت میبرند. چهار وجه تمایز دیگر اخوان ثالث از همتایان خود در شعر معاصر فارسی، جامعالاطراف بودن اوست؛ به عبارتی اخوان ثالث علاوه بر این که شاعرِ بزرگیست، شعرشناس و ادیبِ قابلی نیز هست. تا آنجا که دکتر عباس زریاب خویی (که خود از بزرگترین ادیبان و شعرشناسان معاصر است) در مورد اخوان میگوید: «به شهادت آثارش او از هر ادیب معاصری، ادیبتر بود». و همین ادیب بودن اخوان سبب شده است که در میان شاگردان نیما او تنها کسی باشد که بتواند نوآوریهای نیما را طبقهبندی و تبیین کند؛ به عنوان مثال در مقالاتِ کتابِ «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» خصوصاً مقالۀ مشهورِ «نوعی وزن در شعر فارسی» این وجه از فعالیت ادبی اخوان ثالث قابل مشاهده است، یا در کتابِ «عطا و لقایِ نیما یوشیج» اخوان با تکیه بر احاطۀ شگرف خود بر ادبیات کهن فارسی با ذکرِ نمونههایی از شاعران کلاسیک، نوآوریهای زبانیِ نیما را توجیه میکند و آن را در ادبیات کهن سابقهدار برمیشمرد. درواقع به غیر از اخوان ثالث، فرد دیگری نمیتوانست با ادیبان نکتهسنج وخردهگیر بر شعر نیما همآوردی کند. به عنوانِ مثال اخوان با خردهگیریهای غالباً بهجا بر شعر حمیدی شیرازی در مقالۀ «گر تو شاه دخترانی...» با ابزارِ خود حمیدی و سایر کهنگرایان این مخالف جدی نیما را از میدان به در میکند. و شعرشناس بودن اخوان و احاطهاش به ادبیات کهن و نو فارسی در سایر مقالات و مصاحبههایش نیز قابل پیگیریست، و از این رو آن دسته از مخاطبانی که میخواهند دربارۀ شعر دیروز و امروز کسب اطلاع کنند از مجموعه آثار نوشتاری اخوان که انصافاً نثر شیوا و منحصربهفردی نیز دارد بهرهها خواهند برد. پنج در نیمۀ پایانی یادداشت میخواهیم سوایِ شخصیتِ ادبی اخوان، به شخصیت حقیقی او اشارهای کنیم و در آخر اینگونه نتیجهگیری کنیم که اخوان نه تنها شاعر خوبیست، بلکه انسان خوبی نیز است و همین امر سبب شده است که ما مهدی اخوان ثالث را دوست بداریم؛ البته شاید در نگاه اول این استدلال و نتیجهگیری کار عبثی جلوه کند، چرا که چه اهمیتی دارد که شخصیت یک شاعر چگونه بوده است یا اینکه شعر یک شاعر چه میزان با شخصیتش مطابقت داشته است. به عنوان مثال اصلاً مهم نیست که حافظ باده مینوشیده است یا نه، مهم این است که شعرش از لحاظ معیارهای زیباشناسی در بالاترین درجه قرار دارد و هریک از مخاطبان او به فراخور حال خودشان از شعر او بهرهمند میشوند، یا اینکه اصلاً چگونه میشود به روایتهای دستهاول از زندگی شاعران دست پیدا کرد و بعد از آنها نتیجهگیری کرد. بله؛ تا حدود زیادی این اشکالات وارد است، ولی ما در این بخش به زندگی شخصی اخوان ثالث کاری نداریم (چه بسا کاستیهایی از زندگی و شخصیت او به گوشمان رسیده باشد) بلکه ما میخواهیم از خلال اشعار و آثار ادبی که از او به جامانده و موضعگیرییهایی که از او نقل شده، وجوهی از شخصیت حقیقی او را نشان دهیم که سبب شده است ما اخوان ثالث را دوست بداریم. در ادامه به دو خصوصیت اخلاقی او، که تواضع و انصاف است، میپردازیم. شش با نگاهی گذرا به اشعار، آرا و منش ادبی اخوان ثالث میتوانیم به این نکته پی ببریم که یکی از وجوه اخلاقی او تواضع است. در شعر اخوان کمتر با «من»ِ شاعر روبرو میشویم. درواقع او تعمداً این «من» را حذف کرده است، البته در شعر سپهری و فروغ نیز این «من»، که نماد تفرعن و تکبر شاعر است، به چشم نمیآید؛ ولی خب زبان آرکائیک شعر اخوان و روحیۀ خراسانی و قصیدهسرای او میطلبید که به این «من» مجال بیشتری بدهد. همانطور که دیگر شاعر همدورۀ او، احمد شاملو، تا آنجا که میتوانست به این «من» مجال بروز و ظهور داد و همین امر سبب شد که برخی از آثارش به خطابه بیشتر شبیه باشد تا شعر. خودِ اخوان در یادداشتی که در نقد مجموعه شعرِ «هوای تازه» شاملو مینویسد، به صورت مفصل به این ویژگی شعر شاملو میپردازد و در جایی میگوید: «میگویم ای دوست، ای برادر، ای شاعر، تا کسی به آن مرحله از علوّ احساس و اندیشه و درد بشریت متعالی نرسیده است که منِ او چون خیام و حافظ منِ انسانیت باشد، تا دردها و رنج و دلخوشیها در حول و حوش همین قلههای کوتاه پرواز میکند، یا پرپر میزند، چه حق داریم که در جلد پرومته برویم؟ کاین منم طاووس علیین شده؟ ای دوست، ای برادر، ای شاعر، بگذار این «من» و «تو»یی که مخاطبش است، در همان «گندابهای پاکنهادی» مربوطه، مدفون شوند».  یا از دیگر سو، یکی از اصلیترین دلایل درگیریهای اخوان با مهدی حمیدی شیرازی، تکبر حمیدی و اسلاف او بود؛ تکبری که اخوان با ظرافت و طنزی بینظیر در مقالۀ «گر تو شاه دخترانی...» به ریشخند میگیرد. البته میتواند یکی از دلایل این فروتنی و تواضع اخوان در شعر و آرای ادبیاش را آگاهیِ کامل و همهجانبۀ او از ادبیات گذشته دانست، عاملی که سبب شده است که او از جایگاه خود و دیگران در تاریخ ادبیات فارسی بهخوبی مطلع باشد و در اولین سطرهای مقدمه مجموعه شعرِ «زمستان» بنویسد: «این است که ما هیچکارهای نیستیم. بدین نکته معترف نبودن خامی و پوچی بسیار میخواهد. براستی در جهان شعر و هنر –خاصه در اقالیم فارسی زبان با این همه سران- گردن کشیدنِ کسانی به پایه و مایۀ من و گفتن که «چنین و چنانم» بیش از آنچه نادرست باشد، مضحک است. در این گفته شکی ندارم». باری اخوان ثالث در شعرهایش از منبر خطابه به مخاطبانش نگاه نمیکند و نه در شعر، بلکه در عمل نیز به این سطر از شعر خود : «هیچیم و چیزی کم» ایمان دارد، و خب همین تواضع دلیلی است بر همذاتپنداری بیش از پیش مخاطب با شعر اخوان. هفت مهدی اخوان ثالث چه در آرای ادبی و چه در آرای اجتماعی – سیاسیاش انسان منصفی است. و باز هم در این زمینه مجبوریم او را با رفیقش (شما بخوانید: رقیبش) احمد شاملو مقایسه کنیم. اخوان و شاملو اگرچه هر دو از شاعران نوگرا هستند و هر دو صفی از شاعران کهنگرا را در مقابل خود میبینند، ولی نوع برخورد این دو نفر با جبهۀ مقابل با یکدیگر متفاوت است. اخوان با دقتی مثالزدنی به نقد و بررسی شعر کلاسیک میپردازد و ضمن تکریم بزرگان شعرِ فارسی به این نکته اذعان دارد که نوگرایی سرنوشتِ محتومِ شعرِ به بنبست رسیدۀ فارسی است. ولی شاملو بی هیچ پروایی به نفیِ گذشتۀ شعرِ فارسی و آثار بزرگانی چون فردوسی و سعدی مبادرت میورزد. سوایِ آنکه اطلاعاتِ ادبی اخوان به مراتب بیش از شاملو است، این دو نوع موضعگیری از تفاوت روحیۀ دو شاعر حکایت دارد؛ یکی داوری منصف است و دیگری شاعر نوگراییست که به هر وسیله و دستآویزی میخواهد که در برابر جبهۀ مقابل (کهنگرایان) پیروز شود و حال اگر از صراط عدالت هم خارج شد، اهمیت چندانی ندارد. ضمن اینکه نفی گذشته و هرآنچه که مربوط به گذشته است در دنیایِ مدرن خصوصاً اگر در دانشگاه برکلی آمریکا هم باشد، وجهۀ روشنفکری قابل توجهی دارد. یا در موضعگیریهایِ سیاسی، هرچند هر دو شاعر با نظام سیاسی بعد از انقلاب اشتراک فکری کمی دارند و یا حتی جزء مخالفانِ آن به حساب میآیند، ولی باز اخوان انسان منصفی است در حالی که شاملو چنین نیست. مثلاً اخوان مقوله جنگ تحمیلی را جدای از نسبت آن با نظام حاکم یک مسئلۀ ملی میداند و برای آن چند شعر حماسی و باشکوه میسراید. (رجوع شود به مقالۀ اخوان ثالث و جنگ) ولی شاملو چنان در مخالفت با نظام حاکم مصر است که حتی حاضر است چشمش را بر ظلمی که بر کشورش روا داشته شده است، ببند و جان دادن جوانان مملکتش را نبیند. البته شاملو در این نوع رفتارهایش بسیار حسابگر است و حواسش جمع است که به وجهۀ روشنفکرمآبانهاش لطمهای نخورد؛ در حالی که اخوان اصلاً چنین نیست و به همین خاطر است که جایگاه خاصی در میان روشنفکران ندارد؛ به عنوان مثال تعداد یادنامهها و تحلیلهایی که در مورد شعر و شخصیت شاملو درآمده است را با آثاری که در مورد اخوان ثالث منتشر شده است، مقایسه کنید. اصلاً قابل قیاس نیست. در این چند ساله جبهۀ روشنفکری بیشتر اهتمام خود را بر تبلیغ و ترویج شعر و آرای شاملو مصروف کرده است. ولی خب خوانندگان جدی ادبیات فریب این نوع فضاسازیها را نمیخورند و با جان و جنم و شعرهایِ شاعر کار دارند تا تبلیغاتی که له یا علیه او انجام میشود، و از این جهت نیز مهدی اخوان ثالث از جایگاه خوبی در نزد ادبدوستان برخوردار است. آخر باری در این یادداشت سعی کردیم که به این سؤال که «چرا ما اخوان ثالث را دوست داریم؟» پاسخ دهیم و اینها به این معنا نبودکه از او و شعرش وجهی اسطورهای و مصون از نقد بتراشیم، نه! شعر و شخصیت مهدی اخوان ثالث بهمانند هر شاعر دیگری باید با معیارهای درست ادبی مورد سنجش و ارزیابی قرار بگیرد، ولی خب دغدغۀ ما در این یادداشت چنین کاری نبود؛ بلکه ما میخواستیم در نودمین سالگرد تولد این شاعر بزرگ از عطای شعر و شخصیت او صحبت کنیم، عطایی که چندان بزرگ است که میشود به لقایش بخشید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.