یادداشت محمد سعید میرابیان

یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر
        گوگول را دوست دارم.
برخلاف شاگردانِ فرهیخته‌اش، گوگول نه حوصله سربر است و نه با آن آب‌و‌تاب توصیفات بی‌حد که مشخصه رمان روسی است آدمی را می‌آزارد.
برخلاف داستایوسکی، پیچیدگی را در سادگی بیان می‌کند و زهر نقد اجتماعی را با طنز خاص خودش ملیح می‌کند اما طنزش مبتذل نیست، خاص خودش است.
بنظرم گوگول از شاگردانش ناامید‌تر و از دنیاخسته‌تر است اما این حس خستگی را هنرمندانه بروز می‌دهد.
وقتی کتابش را تمام کردم جمله تولستوی در ذهنم تکرار شد:"براستی که همه ما از زیر شنل گوگول برآمده‌ایم..."
مطالعه‌ی گوگول بیش از آنکه مطالعه داستانِ کوتاه برای سرگرمی باشد، مطالعه تاریخِ اجتماعیِ تزاریسمِ روسی است. 
برای فهم بهتر و لذتِ بیشتر از داستان‌ها باید به چند همزمانی توجه کنیم:
- گوگول متولد ۱۸۰۵ است، ناپلئون در ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد و مسکو را به تصرف خود درآورد.
- حکومت وقتِ گوگول در دستانِ خاندان رومانوف‌هاست، خاندانِ بدنامی که از ۱۸۱۶ مقدماتِ انقلاب سرخ را ناخواسته رقم زدند.
- در ۱۸۱۵ تزار الکساندر اول و پنج کشور دیگر(پروس، اتریش، بریتانیا، سوئد، پرتغال و اسپانیا)با امپراطوری اولِ فرانسه وارد نبرد شدند.
- اقتصادِ تزاری مبتنی بر نبرد بود و در این سیستم جنگاوران از ارزش و جایگاه بالایی برخوردار بودند. از این روی طبقه‌ی حاکم گسترش پیدا کرده و نظامیان و افسرهای جنگاور نیز جزئی از این طبقه به حساب می‌آمدند.

با این توضیحات میزان حضور نظامیان و تنفر شهروندانِ روسیه از فرانسویان(در همین داستان کالسکه افسری چهارپایان را "فرانسوی" خطاب می‌کند.) مشخص می‌شود.

از سویی دیدگاه‌های چپِ رادیکالِ گوگول زمانی جدی می‌شود که بدانیم، آثار متاخر او نظیر شنل، دماغ و مهم‌ترین اثرش یعنی نفوسِ مرده یا مردگانِ زرخرید پس از فراگیرشدن متن مانیفست کمونیسم در روسیه نوشته شده‌اند.

پ.ن: می‌توان گفت ادبیات انقلابی نوشته شده در بازه زمانی ۱۸۵۰تا۱۹۲۴ متاثر از آثار مارکس و انگلس و نیز متاثر انقلاب کارگری ۱۹۱۷ در روسیه بوده است.

پ.ن۲: گوگول بخوانید... گوگول بخوانید... گوگول بخوانید...
      
41

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.