یادداشت
1403/6/5
~ای مرگ قبل از اینکه بیایی دری بزن~ ترس برادر مرگ است یا بیماری ؟شاید بیماری برابر مرگ باشد واز برادر نزدیک تر.بیماری که آدمی را به سوی مرگ، آرام آرام سوق میدهد. همان لحظه ای که بخاطر یک دل درد ساده به اورژانس میروی ودرست در کنار تو بیماری ،آخرین ماساژ های قلبی را بر پیکره ی بی جانش متحمل میشود،با خود میگویی :یعنی مرگ انقدر نزدیک است؟ بعد از تشخیص آن دل درد ساده به یک بیماری مهلک و کشنده، که هیچ درمانِ به روز پزشکی، توان مقابله با آن خللِ مزخرفی را که در تک تک سلول هایت رخنه کرده است ندارد.تو می مانی و انتخاب بین دو راه؛یکی به تماشا نشستن زوال جسمت،که هزار و یک خاطره با آن داری.راه دوم ؛سپردن همان جسم پر خاطره به دست پزشکانی است که هر آنچه میدانند و نمیدانند بر آن پیکره اعمال میکنند.یک طرف قضیه، تویی و خانواده ات که پذیرش هیچ درمانی نداشتن ،برایشان قابل قبول نیست.طرف دیگر اما کادرمانی است که در رأس آن پزشکانی اند که اکثرشان، بیماری برایشان مطرح است و نه بیمار.و بیماری را به مثابه مسئله ای میدانند که باید حلش کنند وبه سراغ مسئله بعدی که همان بیمار بعدی است بروند.آتول گاواندی اما بعد از بیماری پدرش، همان پزشک حداقلی شد که بیمار ،برایش مطرح است نه بیماری .آتول از بیمار مبتلا به بیماری لاعلاج میپرسد ؛ترس از دست دادن چه چیزی را دارد؟!.وشاید جواب این سوال همان معنای زندگی آن آدمی باشد که دیگر پزشکان،بدون توجه به آن معنی، با تریلی از فرایند های درمانی، از رویش رد میشوند.همیشه مرگ بدترین گزینه نیست.بدترین نتیجه هم نیست.از دست دادن آزادی، برای خیلی ها از مرگ بدتر است نه بدتر خیلی بدتر.و خیلی چیز های دیگر در آن لحظه از بیماری میتواند آنقدر بد باشد که مرگ در برابرش،هدیه ای اللهی تلقی شود. اگر مرگ به سراغم آمد آن هم به شکل بیماری و اینقدر آرام آرام و پاورچین و شروع کرد به خاموش کردن ذره ذره ی نور حیات در من،ای خدایی که یحیی و یمیت به دست توست برای آنکه مرگ را°در آغوشش بگیرم تنگِ تنگ°اِشرَح لي صدري...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.