یادداشت مجتبی شاهسون

                 بر باد رفته 
مارگارت میچل
بر باد رفته، پرخواننده ترین رمان آمریکا به قلم مارگارت میچل است که در سال 1936 منتشر شد و جایزه پولیتزر سال 1937 و لقب مشهورترین زن ادبیات آمریکا را برای نویسنده خود به ارمغان آورد. فیلم بر باد رفته نیز که از روی همین کتاب ساخته شده است بسیار درخشید و توانست جوایز متعددی را کسب کند.
این کتاب، داستان عشق پر تلاطم اسکارت اوهارا به اشلی ویلکز را روایت میکند که در بحبوحه جنگ داخلی آمریکا در سال 1861 و ناآرامیهای بهدنبال آن روی داده است . داستان تاریخی این کتاب، خواننده را به وسیله سیر جذاب و گیرای خود ربوده و همراهی میکند و در این میان خواننده شاهد تقلاهای اسکارلت کم سن و سال و البته زیباست که مصرانه میخواهد در کشاکش جنگ، زندگی عاطفی و اقتصادی خود را به دست بگیرد اما اشلی قصد دارد با ملانی همیلتون ازدواج کند. بنابراین اسکارلت به خاطر لجبازی با اشلی، با چارلز همیلتون _برادر زن اشلی_ ازدواج میکند اما در همان ابتدای جنگ او را از دست داده و بیوه میشود و بعد هم برای از دست ندادن زمین پدری خود، تن به ازدواج مجدد با مردی میدهد. اسکارلت زنی است که در دنیای مردانه آن روزها، هم با جنگ و تبعات آن دست و پنجه نرم میکند و هم به شیوه خطرناکی، تعصبات مردانه زمانه خویش را به چالش میکشد. او برای اولین بار در قامت زنی مستقل در جامعه خود طغیان کرده و حتی برخلاف آموزشهای طبقه اشرافی خود و با شرایطی بدتر از بردههای سیاه پوست گاو آهن به خود میبندد و دست به کشت پنبه زده و بعد از آن شروع به تجارت الوار میکند و تمامی این کارها در حالی است که او برای تثبیت موقعیت و امنیت خود به شیوهای خودخواهانه، ارزشهای فرهنگی جامعه حاکم بر آن زمان را زیر پا گذاشته و به همین خاطر نیز با رت باتلر- تاجر موفق شمال و جنوب- پیوند زناشویی میبندد و یک زندگی مرفه را آغاز میکند درحالی که هنوز عاشق اشلی است. پایان داستان پیچیده اسکارلت اوهارا یکی از نقاط زیبای این رمان عاشقانه کلاسیک است که شاید اگر به خوشی اتمام پیدا میکرد، به این صورت در ذهن خواننده جاودانه نمیشد.
اما داستان صرفا بیان سختیهایی که یک دختر از طبقه بالا متحمل میشود نیست بلکه لابلای صفحات این کتاب، نگاهی تازه به تعصبات نژادی و قومی به تصویر کشیده شده است که شاید در مغایرت با کتابهایی با مضمون جنگ لغو قانون برده داری باشد. انگار این دفعه وجه دیگری از برده داری نشان داده میشود که در دیگر کتابها دیده نشده است. البته این مغایرت به معنای موافقت نویسنده با برده داری نبوده و صرفا توصیف شرایطی انسانی تر-و نه درست- از وضعیت بردهداری میباشد. ما در این کتاب شاهدیم سیاه پوستانی که برده خانواده اوهارا هستند، از اینکه باید این خانواده را ترک کنند، ناراحت بوده و حتی در جایی از داستان، یکی از همین کارگران سیاه پوست با وجود اینکه دیگر آزاد است و مالکی ندارد، برای محافظت از بانوی خود یعنی اسکارلت اوهارا در برابر تجاوز یک مرد، جان خود را به خطر انداخته و با او درگیر میشود. همینطور تا پایان داستان، تعدادی از بردههای سابق خانواده اوهارا با این خانواده زندگی میکنند و اسکارلت را ترک نمیکنند که این موضوع حائز اهمیت است.


        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.