یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
جلدِ هفتم و هشتم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر کمی دیگر ادامه خواهد داشت... . در ابتدا عرض میکنم که از خدا شاکرم که ۳۳ روز در کلیدر در کنارِشخصیتهای داستان زندگی کردم و از زندگیِ خویش لذت بردم و اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال همانند ریویویی که برای جلدهای پیشین نوشتهام تنها به نکاتی پررنگ که در جلد هفتم و هشتمِ کتاب به چشمم آمد اشاره میکنم: اولا هیجانِ داستانهای کلیدر در این دوجلد به یکباره افزایش یافت و روندِ داستان جانی دوباره به خود گرفت و دلیل آنهم فکر کنم نزدیک شدن به انتهای داستان است و انتظاری که من با توجه به مواردی که در مورد این کتاب خواندهام از دو جلدِ آخر دارم. دوما بالاخره فضای مردسالارانهی چهارجلدِ «سوم، چهارم، پنجم و ششم» با ورودِ مجددِ «بلقیس، مارال، شیرو، زیور و ...» کمی تغییر کرد و با اینکه فضا همچنان حولِ محورِ شخصیتهای اصلی داستان که مرد هستند میگذرد اما فضای کاملا مردسالارانه را تغییر داد و پررنگترین مثال برای آن دفاعِ تمام قدِ بلقیس از دخترش(شیرو) مقابلِ فرزندانش، شوهر و برادرشوهرش بود که نشان از اقتدار و قدرتِ بلقیس میداد. سوما حقیقتش از آنجایی که من در آن دورانِ ملتهبِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسیِ آن دوران زندگی نکردهام، دانستههایم صرفا توسطِ وام گرفتن از داستانهای «آقابزرگ علوی» و «صادق هدایت» و ... بوده ولی اینبار در کلیدر به معنیِ واقعیِ کلمه حالم از «نظامِ ارباب رعیتی» آن دوران بهم خورد و گاهی دلم میخواست جای گلمحمد بودم و حملهور میشدم و سر هرچه اربابه از تنش جدا میکردم! چهارما سلامتیِ شما و انتظارِ دو جلدِ طوفانیِ نهم و دهم... . این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر کمی دیگر ادامه خواهد داشت و برایتان در آیندهی نه چندان دور به طورِ مفصل خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.