یادداشت

اینک شوکران: منوچهر مدق به روایت همسر شهید
        هجدهمین کتاب آموزشی
آغاز: ۰۲/۶/۲۵ پایان: ۰۲/۶/۲۶

اولین بار کتاب شهید مدق را در دوران راهنمایی خواندم. بابا به من سفارش کرده بودند که آن موقع سراغش نروم، اما یواشکی رفتم سراغ کتابخانه بابا و یک ظهر تابستانی پشت در اتاقشان خواندم و گریه کردم. بار دوم دبیرستانی بودم در اردوی راهیان نور و در اتوبوس و بین مقصدهایمان خواندیم و گریه کردیم. بار سوم را در پادگان شهید ادیبی خواندم و گریه کردم حتماً باز هم می‌خوانمش... 
چقدر که ما مدیون شهدا و خانواده‌هایشان هستیم. شب آخر آموزشی است و فردا پیش از ظهر برمی‌گردیم. دلم بیشتر از همیشه تنگ خانواده است. کتاب را هنگام نگهبانی از نمازخانه تمام کردم. آخر مگر نمازخانه نگهبان می‌خواهد؟  ساعت ۲۰:۵۵
مقابل در آهنی زشت و بدقواره نمازخانهٔ بدبوی پادگان
میم.جیم
      

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.