بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت عینکی خوش‌قلب

                کلاسم مجلس روضه شده، کم مانده خودم گریه ام بگیرد. برای انسانی ها یک روایت از هیئت واترلو کانادا را می خوانم، برای ریاضی ها حکایت آن پسرجوانی که در ترافیک پاسداران مانده بود و می ترسید شب علی اکبر به تکیه دزاشیب نرسد، برای تجربی ها روایت آن مادری را که با تکان ها گهواره برای خودش روضه مجسم ساخته بود. کلاسمان امروز سرتاسر روضه ست. به بچه ها می گویم آن جاهای داستان را که برایتان آشناست بنویسید، هر متن که تمام می شود با ذوق و شوق شروع می کنند حرف زدن و من می خواهم که همه آن چه گفته اند را بنویسند، خودم هم داستان در به دری شب اول محرم پارسال را تعریف می کنم. برایشان می گویم محرم برای من بی آر تی های اتوبان چمران در شب های طولانی پاییز است وقتی به هر سختی ای شده خودم را به دانشگاه امام صادق می رسانم. 
کلاسمان روضه مجسم می شود،  محرم برای من کتابفروشی کیهان است وقتی دارم 31 جلد "کآشوب" برای بچه ها سفارش می دهم و می گویم حداکثر تا پنج شنبه به دستشان برسانند
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.