یادداشت محمد

محمد

1402/5/25

فراسوی هگل و نیچه: فلسفه، فرهنگ و فاعلیت
        بخش اول کتاب ، که در پنج فصل تنظیم شده، به بررسی دیدگاه هگل و نیچه درباره عصر باستان و مدرنیته، تراژدی یونانی،فرهنگ و کلیت فلسفه میپردازد.این بخش شدیدا غنی و آموزنده است 
اما بخش دوم به بحثی التقاطی و نامنظم درباره فاعلیت و بازشناسی پرداخته که برای من چندان آموزنده نبود.
بطور کلی کتاب سعی دارد میان هگل و نیچه آشتی برقرار سازد.این روال خلاف جریان اصلی تفاسیر است؛ مثلا هابرماس با قائل شدن تمایز بنیادی میان هگل و نیچه ،جریان نیچه ای را مضر و سرمنشا سوتفاهم معرفی کرده است.هگل مجموعا نسبت به علم دید مثبتی دارد و تلاش میکند فلسفه ی خود را در قالبی علمی تدوین کند حال آنکه نیچه از چنین تلاشی می پرهیزد.هگل نسبت به اثرات ایمان مسیحی خوشبین است اما نیچه ان را فسادانگیز میداند.هر دو فیلسوف سعی دارند مدرنیته را با بهره گیری عناصری از فرهنگ یونانی و رومی بازتعریف کنند.آنها در نگاه به آینده گذشته را نیز مدنظر دارند.
ترجمه کتاب میتوانست دقیقتر و روان تر باشد اما کنکاش در این کتاب بهرحال تجربه ای جالب و ثمربخش خواهد بود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.