یادداشت زهرا رستاد
1403/6/6
گفت 《دنیا جای وحشتناکی نیست》 《اما پر از آدمهای وحشتناک است!》 از مرگ، گفتن و خواندن همیشه برایم سخت است، چه برسد به آنکه بخواهم، داستان پسر بچهای که پدرش را از دست داده دنبال کنم! اینجا قرار است فقط درمورد بخشی از کتاب که بسیار دوستش داشتم بنویسم! این کتاب درکل درمورد دست و پنجه نرم کردن بازماندگان با رنج های پس از حوادث است.. گاهی این بازمانده پسربچهای ۹ ساله به نام اسکار است که پدرش را در جریان حادثهی ۱۱ سپتامبر از دست داده، گاهی پیرمردی است به نام توماس، که در جنگ جهانی دوم در منطقه درسدن حضور داشته و شاهد بمباران و مرگ عزیزانش بوده است.. اسکار ۸ ساله بود که در جریان آن حادثه پدرش را از دست داد! او بیشتر از سنش میفهمد و تخیل بسیار قوی دارد، که تمام اینها به لطف پدرش بوده است :) هرکدام از ما، هنگام مواجهه با مشکلات، مکانیزم دفاعی مخصوصی داریم که کمکمان میکند، آن مشکل، غم و ... راحت تر پشت سر بگذاریم. مکانیزم دفاعی اسکار در مواقع ناراحتی، ابتکار و اختراعات ذهنیش است. سعی میکند با اختراعاتش به بهبود اوضاع دنیا کمک کند تا تسکینی بر ناتوانی عمیق و حال بدش باشد.. پسر داستان ما، نمیتواند از خیال بافی و داستان سرایی در ذهنش دست بکشد، نباید هم بکشد زیرا نشانه خلاقیت و رشد ذهنیاش است، ولی در رابطه با مرگ پدرش و تصور مرگش، این داستان ها بسیار عذاب دهنده هستند.. درکل، این کتاب خلاقانه و متفاوت نوشته شده است، نویسنده از اصطلاحات جالب و خاصی برای نشان دادن احساسات و عواطف اسکار استفاده کرده؛ مانند «بستن زیپ کیسه خواب وجودم» برای اشاره به کنارهگیری و انزوای عاطفی و «دوباره چکمههایم سنگین شدند» برای اشاره به افسردگی و ناراحتی ناشی از مشکلات اطرافیان و خودش و … زمان هایی که اسکار احساس تنهایی میکرد، زمان هایی که دچار فوران احساسات میشد، وقتی با بیخوابی دست و پنجه نرم میکرد وقتی ناخواسته صحنه مرگ پدرش را تصور میکرد، وقتی راهی برای اتصال به پدرش یافته بود و به آن چنگ میزد.. در تمامی این زمان ها دلم میخواست بغلش کنم و بگم؛ اسکار آروم باش! حرف بزن، حرف زدن از احساسات درونی خیلی کمک کنندس، اگر درموردش صحبت نکنی، این بی تابی و رنج درونی هیچوقت به پایان نمیرسد و مجبوری برای همیشه، زیپ کیسه خواب وجودت را بسته نگه داری🫂🤍
(0/1000)
زهرا رستاد
1403/6/6
1