یادداشت نرگس عمویی

صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی : ماجراهای واقعی یک زن و یک شکم پا
        نویسنده‌ی کتاب، همان‌طور که خودش اعلام داشته، نویسنده نیست و پس من هم انتظار اثر ادبی عجیبی از نظر نثر و نگارندگی نداشتم. متن، ساده و روان بود.
تصوّر ابتدایی‌ام که بر اساس مطالعه‌ی خلاصه‌ی داستان شکل گرفته‌بود، با فصل‌های ابتدایی کتاب هم‌خوانی داشت. ولی از یک‌جایی به بعد، شاید اواسط کتاب، احساس کردم دایرة‌المعارف به دست گرفته‌ام. با فکت‌ها و ریزبینی‌های علمی فراوان که روند کتاب را به کل از روایت داستانی‌اش خارج کردند و حسّ خشکی در خوانش و میل به زودتر ردکردن و سطحی‌خوانی درم ایجاد می‌کردند. اگر روند فصل‌های ابتدایی را در پیش می‌گرفت، مطمئناً تجربه‌ی بهتری می‌شد
با بعضی جملات قصار، کوتاه و گاهاً شعرمانند که ابتدای هر فصل بود، ارتباطی نمی‌گرفتم. به این شکل که 《حالا هستند که صرفاً باشند آن زیرِ عنوان فصل.》 گذرم می‌کردم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.