یادداشت زهرا رحمتی

                زندگی ؟! زیبایی؟!توصیف؟!
به شخصه علاقه ای به  صورت جدی  به مبحث جانبازی نداشتم ، راحت تر بگم برام مهم نبود 
کتاب از مسئول کتابخونه گرفتم و شروع کردم  به خوندن 
اول از همه تعجب و بعد سردرگمی و بعد گم شدن در صحن آزادی 
و بعد ضربه ناگهانی مرگ رضا ، و بعد آغاز گریه هایم 
گریه از لحظه بسته شدن چشم های رضا  تا تشییع اش در حرم 
لحظه به لحظه همراه حوریه بودم 
و لحظاتی حوریه یاد گرفت مادر باشد 
امان از آن لحظاتی که حوریه 
باید روی پاهایش می‌ایستاد و مقاومت می‌کرد 
چقدر آشنا بود پناهگاهش 
در آغوش مهربان ترین ، مگر حالت می‌تواند بد باشد ؟!
و بنظرم کلمه زیبا یا قشنگ  یا عالی 
هیچ کدام عمق ماجرا را نمی‌گوید 
عمق ماجرا  عمق قلب همه ما انسان هاست 
و برای من کتابی بود که برایش تا ۳ صبح بیدار ماندم 
نمی توانستم نخوانم 
* صرفا یک نقد به نویسنده 
داستان خیلی مشوش بود یه جاهایی 
خیلی صحنه عوض میشد و باعث شد اول از همه کتاب رو درست نخونم 
جدا کردن زمان ها از هم با یک ویرگول و جدا کردن پاراگراف ها  می‌توانست جذابیت را صد برابر  کند 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.