یادداشت احمدرضا کوکب

                برای من، عمده لذت خواندن رمان بالای هزار صفحه‌ای، در دیدن و چشیدن فراز و فرود زندگی است. پیر شدن، عمیقاً من را می‌ترساند. برای من، خواندن رمانی که در آن، شخصیتی که هزار صفحه با او زندگی کرده ام پیر می‌شود، ناتوان می‌شود، بزرگ شدن نسل و نسل‌های بعد از خود و بدتر از آن، مردن هم‌نسلی‌های خود را می‌بیند، حکم فیلم  ژانر وحشت دارد. مثل فشار دادن جای زخم که قطعا درد دارد ولی از مور مورش خوشمان می‌آید.
جانِ شیفته واقعا یک رمان است. البته صادقانه اینکه گاهی خیلی کسل کننده می‌شود. رولان گاهی زیادی از داستان دور شده و فلسفه خودش در باب زندگی را به خوردمان می‌دهد. اما باز هم خوب است. خواندن چهار جلدی این کتاب، برای من یک سالی طول کشید. چون با یک داستان فوق‌العاده جذاب و ویژه رو به رو نیستیم. اما خب، در عوض، درهای زیادی برای فکر کردن به روی آدم باز می‌شود.
بعد از همه اینها، خواندن این کتاب، فرصت خوبی برای آشنا شدن با جریان چپِ اروپا در اوایل قرن بیستم است. ضمناً، رولان نویسنده خوبی است! گاها جملات و توصیفاتش، مغزِ مغزِ آدم را می‌سوزاند!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.