یادداشت سهیل خرسند

        بر روی زمین زندگی کردن و دروغ نگفتن غیرممکن است.

کتاب متشکل است از دو داستان کوتاه به نام‌های «نازنین» و «بوبوک» که داستان‌ها نه در یک زمان نوشته‌ شده‌اند و نه به یک‌دیگر مرتبط‌ هستند، بلکه همانند هزاران اثر غیرقانونی دیگر توسط یک ناشر ایرانی با سلیقه‌ی شخصی در قالب یک کتاب گرد هم آمده و چاپ شده است.
ذکر این نکته لازم است که آقای «رحمت الهی» از عهده‌ی ترجمه‌ی دو داستان به خوبی برآمده و متنی روان تقدیم خواننده نموده است.

داستان دوم (بوبوک) را بیشتر از داستان نخست(نازنین) دوست داشتم، البته این دوست داشتن به معنی عالی بودن بوبوک نیست و هر دو داستان از دید من بسیار معمولی بودند. این بار اول هم نیست و اصولا با همه‌ی اعتباری که نام نویسنده دارد و با تمام علاقه‌ای که شخصا به داستایفسکی دارم، او را داستان کوتاه‌نویس نمی‌دانم. او باید بنویسد و بنویسد و در داستان فرو رود تا شخصیت‌ها را بجود و تف کند بیرون. 
البته می‌دانیم که داستایفسکی هم مشکلات و گرفتاری‌های خاص خودش را داشت. او نیز همانند ما لنگ پول بود و باید هر طور شده پول در می‌آورد و مثلا برای همین بود که «بوبوک» را نوشت.

آن‌چه در داستان‌ها خواهیم خواند:
در داستان نازنین با شخصیتی روبرو هستیم که همسرجوانش خودکشی کرده و او خیره به پیکر او خاطراتش را مرور می‌کند تا بفهمد که چه شده که این‌طور شده...
در داستان بوبوک ما با شخصیتی روبرو هستیم که صدای مردگان را می‌شنود و ...

از خواندن داستان‌ها هیچ‌چیز عاید من نشد، اما از خواندن‌شان پشیمان هم نیستم. خسته کننده نبودند و کمی لذت هم بردم، هرچند این لذت می‌تواند به خاطر داستان دوم باشد و اگر نبود کمی بی‌رحمانه «نازنین» را قضاوت می‌کردم. 
سبک و ساختار نازنین را اخیرا در «آخرین روز یک محکوم» به قلم «ویکتور هوگو» خواندم، اما آش رشته‌ی لذیذ و داغِ هوگو که چنین بود و چنان کجا و آش دوغِ سرد و بی‌نمک داستایفسکی در نازنین کجا!

متاسفانه هرچه بیشتر از یک خواننده بخوانیم نسبت به او سخت‌گیرتر می‌شویم.
به نظرم در باقی عمرم اگر بخواهم بار دیگر از داستایفسکی لذت ببرم، به اجبار باید به بازخوانی شاهکارهایی هم‌چون (برادران کارامازوف، شیاطین، جنایت و مکافات، ابله) بپردازم، چون پس از این آثار دیگر از قلمش اشباع شدم.

بیست و هشتم دی‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
      
2

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.