یادداشت
1403/1/20
4.2
13
اول: بروید بالای ابرها و تصور کنید مشغول تماشای یک شهرید. شهری که خیابانهای متعددش منتهی میشود به کوچههای جورواجور. بعد برای خیابانها اسم بگذارید و فکرکنید شهروندان اصلی شهر اند. شخصیتهای فرعی را هم در کوچههای انبوه جستجو کنید. ایرادی ندارد اگر بعضی از آنها بنبست باشند و کمحرف. یک لکهی بزرگ هم زیر پایتان قرار دارد. با رنگ آبی هاشورش بزنید و صدایش کنید کارون. دوم: کارون را وصل کنید به یک میدان دوار و لایتناهی. نظام هندسی شهر که تکمیل شد، باید بروید سراغ روابط معنایی و زمانی. پس شهرتان را ببرید به سیویکم شهریور و از ابرها بیایید پایین. این را نمیتوانید از بالای ابرها ببینید که خط آسمانِ شهری با نخلهای سوخته چه منظره غریبی دارد. سوم: حالا تمام خیابانها و کوچهها (همان شخصیتها) را امتداد بدهید به آن تک میدان. از میدان به بعد؟ فقط یک بلوار یک طرفه میبینید و هزار سال برهوت. این بلوار رگه حیات تمام خیابانهاست و نبودش نیستی شهر. مردم صدایش میزنند: مرز. حالا دیگر آدمهایتان را از کثرت خیابانها به وحدت بلوار رساندهاید؛ آنها شانه به شانه یکدیگر میجنگند و اگر زنده ماندند شبها ریسه میشوند توی بلوار و دوباره به میدان بر میگردند. چه عقبنشینی شرافتمندانهای! چهارم: این شهر ابر قهرمان ندارد. قهرمانهایش زیادند و معمولی. هم میترسند و شک میکنند، هم دستشان میلرزد. با اینحال بلدند چطور به اشراق برسند. شهرساز این شهر اینبار یک نویسنده کاربلد بوده. یک استاد در شکلدهی فرم و رسیدن به روایت. بارها خواهید دید که در مواقع حساس ماژیک هایلایت جادوییاش را میکشد روی اسم زنان قصه تا برای شگفتانگیز شدن داستان همکاری کنند. آدمهایی اثرگذار، خیرهسر و به غایت لطیف. پنجم: شهر البته یک پرتگاه هم دارد که ما لبهی آن راه میرویم اگر نگوییم ایرانشهر، شهری با انتهای نامشخص است و جلدهای بعدیاش در صف انتشار. جلد اول فتح باب ماجرا و جلد دوم شروع مواجه مخاطب با داستان است. ویژگیهای ساختاری و محتوایی ایرانشهر وادارم میکند که دعوتتان کنم به مطالعهی جلد اول و دوم این مجموعهی باشکوه، اصیل و اینجایی. بعد از این دوجلد بهتر میتوانید تصمیم بگیرید که آدمِ قدمزدن در هزارتوی شهری با چنین مختصاتی هستید یا نه. #ایرانشهر #محمدحسن_شهسواری #شهرستان_ادب
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.