یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

        من فقط «تفنگ‌های خانم کارار» را خواندم.


چیزی درباره‌ی جنگ داخلی اسپانیا نمی‌دانستم و به بهانه‌ی این نمایشنامه رفتم کمی در موردش و تأثیری که در قدرت گرفتن هیتلر و موسولینی داشت خواندم و واقعاً حیرت‌زده شدم و البته بیش از پیش ضرورت آشنایی عمیق‌تر با تاریخ قرن بیستم را حس کردم. باید هر چه زودتر در این زمینه آستین بالا بزنم و بیشتر بخوانم. اما «تفنگ‌های خانم کارار» مرا تا حدی یاد نمایشنامه‌ی «مادر» برشت انداخت؛ البته از جهاتی هم با هم فرق داشتند. مثلاً مادر خیلی زود و در همان ابتدای نمایشنامه تغییر کرد، اما خانم کارار تا انتهای نمایشنامه بر سر حرفش و بی‌طرف ماندن و اعتقاد به اینکه با بی‌طرفی کسی کاری به کارت نخواهد داشت ماند. خانم کارار مثل خیلی از ماها فکر می‌کرد اگر نکشد، اگر خشونت نورزد، به تنهایی کافی است تا امنیت خود و خانواده‌اش حفظ شود و با توجه به اینکه همسرش را از دست داده بود موقعیتش بسیار بسیار قابل‌درک بود. من هر چه خودم را جایش می‌گذاشتم، به سختی می‌توانستم تصور کنم که در موقعیت مشابه تصمیم دیگری بگیرم و این رویکرد برشت که بسیار واقع‌گرایانه و قابل‌درک است واقعاً ستودنی است.
در این نمایشنامه به‌ نظرم برشت زیاد از تکنیک‌های فاصله‌گذاری‌ معمولش استفاده نکرده بود و شاید هم به این دلیل و هم به این دلیل که تعداد کاراکترها کم بودند، بیشتر به تئاتر دراماتیک شباهت داشت تا تئاتر اپیک برشتی و خب، تنوع خوبی بود بین این همه آثار اپیکی که تا اینجا ازش خوانده‌ام.
      
48

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.