یادداشت
1402/3/20
3.3
4
داری چه کار می کنی؟ - دارم درد میکشم. کلمهها برای کسی که دارد آخرین نفسهایش را توی این دنیا میکشد معنای دیگری پیدا میکنند. آنها را جوری پشتسر هم ردیف میکند که انگار میخواهد آخرین حرفش را با اطرافیانش بزند. دوده دارد میمیرد. دردهای زیادی او را دوره کردهاند و سعی دارند او را از پا در بیاورند. سعی کرده اندکی از فشار و ماجرای این دردها را برایمان تصویر کند. جوری این کار را میکند که انگار تو هم کنارش داری درد میکشی. این کتاب را باید وقتی بخوانید که فکر میکنید درد از همهی جهان در شما را احاطه کرده است. پای "املای درد" بنشینید و بگذارید کمی زیر و رویتان کند. از آن کتابهایی است که اگر دوستش داشته باشید بد جوری همه چیز را برایتان تغییر میدهد. دردها عجیب هستند. خیلی عجیب. آیا کلمات واقعاً به "درد" میخورند؟ اصلاً میشود با کلمات توضیح داد درد (یا بگیر احساسات) چه بر سر ما میآورد؟ کلمات فقط وقتی سر میرسند که همه چیز تمام شده است. - وقتی دیگر آبها از آسیاب افتاده. دروغی و بیجان، کلمات فقط از خاطرات میگویند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.