یادداشت حلما آقاسی
1403/9/8
این کتاب را حاضرم برای بار سوم، چهارم، و دهم هم بخوانم. کلمات جین وبستر، آن چنان دل آدمی را غنج میبرند که با خواندن هر خط، در کلماتش فرو می رفتم و کامم با خواندن هر صفحه، شیرین تر از صفحه قبل میشد. حقا که جین وبستر، کسی که توانسته است جودی عزیز، و سالی را خلق کند خارق العاده است. من این کتاب را شاید حتی اندازه سر سوزنی از بابالنگ دراز بیشتر دوست داشتم، شاید چون در دشمن عزیز جودی و سالی بزرگ تر شده اند و احساسات شان نسبت به تمام اتفاقات، فراتر از قبل تر هایشان است، شاید هم چون سالی آن چنان از لذت داشتن ۱۰۷ جوجه کوچک صحبت میکند که هر آدمی را ترغیب به زدن نوانخانه ای میکند و این آرزو را بر دل افراد به جای میگذارد. «دشمن عزیز» در ادامه داستان بابالنگ دراز است و نامه های سالی، دوست صمیمی جودی ابوت است که به پیشنهاد و درخواست جودی سرپرستی نوانخانه جان گریر را قبول کرده است. سالی رفته، رفته عاشق نوانخانه و یتیم های کوچکش میشود. به تک به تک آن ها عشق میورزد و برایشان هر کاری میکند تا شاد باشند و بتوانند از فرصت کودکی شان، ناب ترین تجربه ها را کسب کنند. سالی از اتفاقات نوانخانه و احساساتش برای جودی مینویسد. نوانخانه، پزشکی دارد که سالی او را دشمن عزیز خطاب میکند و تنفر شدیدی از او دارد، اما میان نامه هایی که به جودی مینویسد، کم کم احساسات دیگری از سالی رو میشود... اگر عاشق جودی ابوت و بابالنگ دراز هستید و از خواندن نامه های جودی در کتاب بابالنگ دراز لذت بردید، به قطع باید دشمن عزیز را هم بخوانید و با تک به تک نامه های سالی زندگی کنید، اما اگر از کتاب بابالنگ دراز لذت نبردید( که متاسفم اگر چنین فردی وجود دارد!!) این کتاب به قطع مناسب شما نیست! پ.ن: دوست داشتم خیلی بهتر از این ها برای «دشمن عزیز» بنویسم و بتوانم دست کم مقداری از احساساتم را تبدیل به حروف کنم و صرف توصیف این کتاب کنم، اما حیف که قلمم در مقابل توصیف این کتاب کم آورده است و همین که این چند خط را دوام آورده است بنویسد، خودش در عجب مانده است! پ.ن: بابالنگ دراز و دشمن عزیز، تنها کلاسیک هایی هستند که قادر به خواندن شان هستم، وگرنه از کتاب های کلاسیک و پی رنگ های کند و حوصله سر بر متنفرم!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.