یادداشت نعیمک

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

        دلیل اصلی خریدن این کتاب رسالۀ دیدرو بود و وقتی فهمیدم داستان هوفمان را هم دارد – که نشر برج هم چاپ کرده- خیلی خوشحال شدم. داستان‌ها را یک فرد نابینا ترجمه کرده و در پایان یک داستان مصاحبه‌ای با خود ایشان و دلیل انتخاب این آثار است. فضای هر سه داستان بسیار متفاوت است اما ویژگی بسیار جالبی دارند. نابینایی مفهومی کنایی و استعاره‌ای نیست یا قرار نیست شخصیت‌های نابینا دلی روشن و رحمان داشته باشند. در رسالۀ دیدرو از نگاه فردی بینا به مشاهدۀ نابینایی پرداخته و دیدرو دربارۀ این نوشته که چه چیزی را در مواجه با فردی نابینا دیده. مثل همیشه دقت دیدرو جالب است و شکل نگاهش به موضوع مثال‌زدنی است و البته این که در آن سال‌ها به این موضوع پرداخته. داستان هوفمان ماجرای «کوری عصاکش کوری دگر» است که نقاشی از بروگل که خب، من به شخصه بسیار دوستش دارم. خود داستان طنزی زیرپوستی و جالب دارد و خواندنش واقعاً لذت‌بخش بود و از نگاه نویسندگی آموزنده که چه طور ما و شخصیت‌ها را به بازی می‌گیرد. جاهایی من را یاد «در انتظار گودو» می‌انداخت و لحن و طنز بکت. از طرفی نگاهی واقع‌بینانه به نابینایی داشت و نابیناها مثل اینجا (ایران) خیلی اوضاع خوبی نداشتند و کسی کمک‌یارشان نبود. ماجرای آخر برای من جذاب نبود. نگاه ژید و داستانش برای من کلیشه‌ای بود. البته خیلی راحت داستان را به پایان بردم اما حسی شبیه به فیلم «بید مجنون» داشتم و این که نویسنده برای بیان حرف خودش داستان را سرهم کرده و برای دوران ما دیگر کارآیی ندارد. 
با این حال خواندنش را بسیار توصیه می‌کنم چون داستان‌های کمی هستند که به نابینایی به این شکل دقیق نگاه کنند و فکر نکنید با چیزی شبیه به «کوری» مواجه خواهید شد.
      
6

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.