یادداشت سعید بیگی

آن سوی جنگل خیزران
        زبان روایت و نثر کتاب خوب و خوشخوان است و ویراستاری هم خوب است.

کتاب داستانی از جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند که در آن زندگی یک خانوادۀ ژاپنی ساکن در شهر نانام، از کرۀ شمالی را ـ که البته آن روزها هنوز تقسیم نشده بود و کلا کشور کره نام داشت ـ نشان می‌دهد.

پدر خانواده که یک مقام رسمی ژاپنی است و در منچوری خدمت می‌کند، با شروع جنگ دیگر نمی‌تواند به خانواده سر بزند و مادر، پسر جوان و دو دخترش تنها می‌مانند.

پسر می‌خواهد برای جنگیدن با دشمن به جبهه برود؛ اما چون مادرش مخالف است، به کارخانۀ اسلحه سازی در شهری نزدیک به شهرشان اعزام و مشغول به کار می‌شود.

همان روز مادر با دو دخترش و بسیاری از مردم شهر، به‌ویژه ژاپنی‌های ساکن در شهر به سوی سئول می‌روند تا از چنگ سربازان روسی که در نزدیکی شهر پیاده شده‌اند، بگریزند.

در خانه برای پدر و برادرشان یادداشت می‌گذارند که در سئول منتظر آنها هستند و امیدوارند که همدیگر را آنجا بیابند.

آنها همچون هزاران مهاجر و فراری از جنگ، به مقصد سئول و از آنجا به سوی ژاپن در حرکتند تا در کنار خانوادۀ خود نفسی به آرامی بکشند و زندگی تازه ای را شروع کنند.

اما همه چیز آنطور که آنها می‌خواهند؛ پیش نمی‌رود و در مسیر راه و حتی در ژاپن، بخت با آنان یار نیست و گرفتاری‌ها و مشکلاتی سخت وحشتناک را پشت سر می‌گذارند تا ... .

حجم سختی‌ها، گرفتاری‌ها و دردسرهایی که بر سر این خانوادۀ ژاپنی، به‌ویژه این دو خواهر می‌آید، وحشتناک است و بیش از حدّ تاب و توان این دو دختر بی‌پناه.

اما آنها با کمک هم می‌کوشند تا سختی‌ها را پشت سر بگذارند و مشکلات را تحمل کنند و تسلیم نشوند و زندگی‌شان را با قدرت ادامه دهند و از مسخره‌کردن هم‌کلاسی‌های خود نترسند و ضعف نشان ندهند و این روحیه واقعا قابل تقدیر است.

البته ما هم در دوران جنگ هشت‌ساله در کشورمان، کم نداشتیم از این خانواده‌های جنگ‌زده‌ای که با تمام سختی‌ها ساختند و زندگی خود را ادامه دادند و روی پای خود ایستادند و مقاومت کردند.

این مقاومت‌ها و ایستادگی‌ها، قابل تقدیر و تحسین همیشگی است و باید از داشتن این هموطنان قدرتمند و توانمند به خود ببالیم و افتخار کنیم.
      
115

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.