یادداشت khatib

khatib

1401/11/21

                امیرحسین حاجی نصیری روزی که به عیادت مصطفی صدر زاده رفت. در همان روز هایی که به هر دری می زد تا خودش را به معرکه ی سوریه برساند و نمی شد. در اتاق کناری مصطفی، مدافع حرمی را دیده بود که دیگر نمی‌توانست تکان بخورد. قطع نخاع شده بود. امیر حسین از خودش پرسیده بود: واقعا می ارزد؟ و بعد خودش محکم جواب داده بود: می ارزد!
این کتاب، روایت حاج اسماعیل(امیر حسین حاجی نصیری ) است. پس خواندن دارد. چون این فرد بار ها تا قلب دشمن پیش رفته، بار ها برای شناسایی تا دل داعشی ها رفته و... برگشته.
 چون  این فرد با تمام وجودش جنگیده. 
چون روایت های اسماعیل بوی عمار می دهد، بوی مصطفی صدر زاده، بوی سجاد عفتی... بوی همه ی آنهایی که در شب های سرد سوریه، سخت مقاومت کردند تا دشمن خراشی به مرقد حضرت زینب (س) نیندازد.
تا دشمن حتی به فکرش نزند قدمی به سمت ایران بردارد.
حالا حاج اسماعیل روی ویلچر نشسته و از خاطراتش میگوید.
پس این کتاب خواندن دارد
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.