یادداشت سهیل خرسند

                گتسبی بزرگ را خواندم چون هاروکی موراکامی انقدر در جنگل(چوب) نروژی از آن نوشت و تعریف کرد که بعد آن به سراغ این رمان آمدم.
دروغ چرا٬ حقیقتا از آغازِ خواندن این رمان تصوراتی که پس از تعریف‌های موراکامی داشتم با فراز و فرودهایی خراب و خراب‌تر می‌شد و البته در نیمه‌ی دومِ رمان گاه از بین خرابه‌های تصوراتم چمن‌زار سبز میشد!
رمان را با ترجمه‌ی آقای رضا رضایی از نشر ماهی خواندم و باید عرض کنم که بهترین ترجمه‌ای که از این رمان می‌توانید به فارسی بخوانید همین نسخه است اما باز هم در برخی بخش‌ها احساس می‌کردم متن کتاب کمی پیچیده هست و بخاطر همین موضوع سری به نسخه انگلیسیِ ‌آن می‌زدم و می‌دیدم مترجم بهترین ترجمه‌ای که می‌توانسته از آن ارائه دهد را داده و این بخاطر قلم خاص نویسنده بوده٬ در پیش‌گفتار کتاب نیز خود مترجم اشاره به این موضوع کرده که چقدر برای ترجمه وقت گذاشته و به این دلیل این کار رو قبول کرده که نقدهای بسیاری به سایر ترجمه‌های آن از جمله از ترجمه‌ی آقای کریم امامی داشته٬ به همین منظور پیشنهاد می‌کنم جهت خواندن این رمان به سراغ این ترجمه بروید.
اما نظرم در مورد خود کتاب: گتسبی بزرگ رمانِ عاشقانه و پیچیده‌ایست که پیچیدگیِ آن مربوط به روابط شخصیت‌های داستان است٬ راویِ داستان شخصی به نام نیک است که در همسایگی گتسبی ساکن شده. مثل همیشه به داستان کتاب ورود نمی‌کنم اما باید بگم چیزی که باعث معروفیت این کتاب شده از دید من خود داستان نیست چون در انتهای داستان اگر تنها به خود داستان بنگریم یک رمان عاشقانه‌ی معمولی می‌بینیم٬ آن چیزی که باعث شد این همه این کتاب معروف شود سبک نوشتن نویسنده بود و قرار دادن محتوای آن در لایه‌های مختلف که خواننده پس از خواندن یک فصل آخر داستان را نتواند پیش‌بینی کند٬ همانطور که من را در انتهای داستان شگفت‌زده کرد چون پیشبینی من چیز دیگری بود. شخصیت گتسبی چند درس مهم در پی داشت: ۱-تنها پول کافی نیست٬ چون بدست آوردن آن نمی‌تواند به تنهایی موجبات بدست آوردن قدرت٬ شأن و منزلت و طبقه‌ی اجتماعی گردد ۲-یک تنه نمی‌توان به جنگ زندگی رفت ۳-نمی‌توان زندگیِ حال را حذف کرده و گذشته را به شکل دیگری در زمانِ حال زندگی کرد ۴- زیاده‌خواهی تاوانی دارد حتی به بهای جان. ۵-اینکه فقیر یا تنگدست به دنیا بیایی تقصیر تو نیست اما اینکه فقیر از دنیا بروی مقصرش خودتی پس می‌توانی برای رویاهایت بجنگی. نویسنده رمان را با پندی تاثیرگذار (هر وقت دیدی که می‌خواهی از کسی ایراد بگیری و قضاوتش کنی فقط یادت باشد که آدم‌های دنیا همه‌ی این موقعیت‌هایی را که تو داری نداشته‌اند.) آغاز کرد و با یک پند تاثیرگذار(باید یاد بگیریم دوستی‌مان با آدم‌ها را تا زمانیکه زنده هستند نشان بدهیم.) به آن خاتمه داد٬ هرچند می‌توان پندهایی زیادی در رمان نهفته است.
در انتها باید اعتراف کنم در حد و اندازه‌ای نبود که حتی به دادن ۵ ستاره بهش فکر کنم٬ بین ۳ ستاره و ۴ ستاره در ذهنم می‌جنگیدم که به این نتیجه رسیدم ۳ ستاره همانقدر برایش کمه که ۵ ستاره زیاده برای همین بهش ۴ ستاره دادم. خواندنش را به دوستانم پیشنهاد خواهم کرد چون ارزش خواندن دارد اما این رمان قطعا جایی در بین کتاب‌های مورد علاقه‌ام نخواهد داشت.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.