یادداشت
1403/8/27
4.4
1
یادداشتی بر میدلمارچ: «ما اگر نخواهیم زندگی را برای یکدیگر آسانتر کنیم، پس برای چه زندهایم؟» آنچه اینبار از الیوت میخوانیم، رمانیست غنی و سرشار از خصایص انسانی، انگیزههای آشکار و نهان آدمی، اعمال و وجدانِ برانگیختهشدهاش از شرم، زنجیرهی ارتباطاتاش و مهمتر از همهی آنها، زندگی زناشوییاش. در اینجا، گستردهتر از ادام بید و سایلاس مارنر، بستر شکلگیری روابط، شهریست بهنام میدلمارچ. زمانی که با یک شهر طرفیم، یعنی با یک جامعه مواجه شدهایم. جامعهای که ریشهاش در مهمانیها و دیدارها و روابط کاری و روابط عاطفی شکل گرفتهاست. الیوت کاراکترهایش را در کار، در خانه، و در تنهاییشان با دقتی شگفت مشاهده میکند، بدین شکل، کاراکترها همزمان در چندین بُعد از زیستشان، به خواننده شناسانده میشوند. در میدلمارچ است که نبوغ الیوت در خلق روابطی اینچنین تاثیرپذیر و شکلیافته از یکدیگر، و وفاداری به واقعگرایی و تحلیل آدمیزاد به شکل لایه به لایه، نمود پیدا میکند. در میدلمارچ زندگی خانوادههای بسیاری چه آشکارا و چه غیرمستقیم، بررسی میشوند. اصلیترین این خانوادهها عبارتاند از لیدگیتها، کازابنها، وینسیها، چتامها، بالسترودها، گارتها و فیربرادرها. با این حال به کاراکتر داروتیا بیشتر پر و بال داده شدهاست. داروتیا، که از لحاظ «فرشتهوار بودن»اش شباهتی زیاد به داینای ادام بید دارد، تجسم بارز زنیست که برای رسیدن به درک شخصیاش از زندگی و انسانها، تلاش میکند. الیوت با نگاهی جامعهشناسانه و روانشناسانه، مسائل سیاسی دههی سوم قرن نوزدهم و فرهنگ روابط شهری را نقادانه بررسی میکند. تاثیر شغل انسان بر روی عقایدش، خلقوخویش، اهدافش و اعمالش، بسیار موشکافانه بهمیان میآید. نگاه ذرهبینی او به «زن» و ردپای موثرش در تمامی رخدادها غیرقابل انکار است. در میدلمارچ، مردان بدون همراهی زنان، از کارها و اعمالشان اطمینان ندارند، در میدلمارچ مردان به زنان برای نگهداری از امید و غرورشان نیازمندند. دیدگاه الیوت بر روابط زناشویی و تاثیر روحی و جسمی آن روی انسان بسیار قابل تأمل است. او در ظاهر به شکلگیری روابط جوانان میپردازد، و در بطن رمان، رابطهی پدر و مادر آنهاست که مورد بررسی قرار میگیرد. با نگاهی عمیقتر میتوان ریشهی شکلگیری بسیاری از عقاید و خلقیات کاراکترها را در رابطهشان با خانواده و والدینشان پیدا کرد. درواقع میدلمارچ زندگی کاراکترهایش را به دو شکل نمایان میکند. آنطور که واقعا هست و آنطور که جامعه میبیند؛ و عمق پردازش روانشناختیاش آنجاست که احساس درونی کاراکترها بسیار با احساسی که در جامعه برمیانگیزند متفاوت است، و آن دستهای به آرامش خاطر میرسند که خود را در قبال احساس جامعه مسئول ندانند، همچون گارتها و در آخر لادیسلاها. همچنان مانند دیگر آثارش، الیوت همدلی انسانها را دلیل بر روشنایی زندگی میداند. در نگاه او، این همدلیست که به انسان قدرت ادامه و تغییر میدهد؛ و در میدلمارچ همدلی کردن پارتنرها یکی از مهمترین اصول پایداری روابط مطرح میشود. در رمان بخش زیادی از لحن شاعرانهی الیوت که در ادام بید و آسیاب کنار فلوس به چشم میآمد، از میان میرود و جای خود را به روایتی دقیق و تحلیل و مطرح کردن دیدگاههایی میدهد که پیش از آن اینطور گسترده و بهعبارتی با آسودگی تشریح نشده بودند. در میدلمارچ، کاراکترها برای رسیدن به اهداف والایشان تقلا میکنند؛ حال آن که از پس روزمرگی زندگی برنمیآیند. چیزی که میدلمارچ از آن غنیست، عواطف و جهان درونی انسان است. الیوت همچنان تمرکزش را بر روی خود انسان، انگیزههایش، رویاهایش و اعمالش میگذارد، و این ویژگی اوست که باعث میشود رمانش در این دنیای مدرنیته نه تنها دور از عواطف و غیرقابل درک نباشد، بلکه ما را بار دیگر به شور زندگی بازگرداند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.