یادداشت Fatemeh_Helfi
1403/3/15
4.1
83
یک کوه درد با تو برابر نمیشود آری، بخند، زخم تو بهتر نمیشود از روزگار تلخ خودت شکوه کن، وطن هرگز نترس، گوش فلک کر نمیشود تاریخ، باز مرثیهات را مرور کرد با روضهی تو، چشم کسی تَر نمیشود وقتی جهان به پیش دو چشم تو تار شد کابل، دوباره آینهای از غبار شد این روزها نمیرود از یاد دِهمزنگ لعنت به زخمِ دوم مرداد دِهمزنگ در راه روشنایی شبهای بامیان خاموش میشوند چرا این ستارگان؟ تو درد میکشیدی و درمان نداشتی پاییز میشدی و بهاران نداشتی تو، آبِ دیدهی خود از آمو گرفتهای وقت قیام، دست به زانو گرفتهای من عهد میکنم که بیایم به کشورم یک روز میرسد که در آغوش مادرم... آن روز ناله کن به زبان دَریِ خود آرام گریه کن به تَی چادَریِ خود #عاطفه جعفری
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.