یادداشت
1402/3/4
در شگفتی می مانم از قدرت قلم مردی که گاه ما را به دل تاریخ می برد و مارا به تماشای نبرد قهرمانان ایران با دشمنان می نشاند ، گاه از زبان فیلسوفی نرم ترین و لطیف ترین و گاه پیچیده ترین سخنان را می گوید، به دل قومی در سرزمین های دور رفته و ریزترین آداب و رسوم و سخنان و اشعار فولکلور را سروده و جایی دیگر عاشقانه ترین سخنان بین عاشق و معشوق را می سراید و گاه به قدر یک پسر بچه کوچک شده و برای کودکانمان سخن می گوید و حال با جملات تا ابد قابل تامل ما را به سفری در دل جنگ می برد! آنجا که با شاگردش ابراهیم حاتمی کیا و کمال تبریزی و علی کلیج، خودجوش به خرمشهر، جزیره مجنون و دیگر جبهه های جنوب می رود تا با روحیات و خواسته های رزمندگان ایرانی همراه شود و شگفت زده و مبهوت به دنیای صمیمی و پر ازصفا و اخلاص آنان قدم گذارد. با سرود خوان جنگ یک سفرنامه نیست یک بیانیه بر ضد روشنفکری در دل جنگ است! او افکار روشنفکری (شبه روشنفکری) را در مقابل آرمان های رزمندگان ، حقیر و پست می شمارد و از زبونی و اختگی شبه روشنفکران شکایت می کند. او می رود تا از نزدیک شاهد جنگی باشد که از نگاه او این جنگ « یک نکتهٔ بسیار بنیادی از یاد رفته را به یاد همهٔ ما آورد، و آن اینکه ما ملتی ترسو، بزدل، تو سری خور، تریاکی، تسلیم و بی حمیت نیستیم، و سپس این نکته را که ایمان و انگیزه، اسلحهٔ عظیم و خطیری ست برای تهی دستانه و غیرتمندانه جنگیدن و پیروز شدن » کتاب با بخشی شاعرانه به پایان می رسد، بخشی با عنوان یک روز وقتی جنگ تمام شد و نادر ابراهیمی یک پیش گویی دارد از آینده ی بعد از جنگ در سال شصت و پنج! او از بازگشت به خانه ای حرف می زندکه ویران است ولی زندگی در آن آغاز می شود با لبخند دختری و خانه ای که ساخته می شود به قدرت ایمان و فرزندانی که به دنیا خواهند آمد برای وطن ، سفره هایی که باز می شود و دورش از دوستان شهید شان سخن می گویند درحالیکه چشم و دست و پایی ندارند و جنگ را تحلیل می کنند! بچه هایی که به دنیا می آیند تا مسجدها و مدرسه ها را پر کنند و عروسی کنند و اگر خاکمان باز هم در خطر باشد از جان خواهند گذشت. هر بخش با اشعار و نوای آهنگران ، سرودخوان جنگ ، به پایان می رسد. با سرودخوان جنگ را بخوانید تا با نادر ابراهیمی در این سفر همراه شوید و چند روزی در بین خاکریزها و سنگرها با او همقدم باشید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.