یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
3.8
15
بابا به من جان داد، بابا آب داد، بابا نان داد، اما، بابا روحم را کشت و پدرم را درآورد... گفتار اندر ستایش دوست از این تریبون لازم میدانم از «عارفه»ی عزیز، که آشنایی با کافکای دوستداشتنی را مدیون دوستی و همصحبتی با او، که خود حاصل زندگی در دنیای کتابهاست، بابت هدیهی این کتاب در روز تولدم تشکر کنم و از راه دور دستش را به گرمی بفشارم. گفتار اندر توصیف کتاب نامه به پدر، یک رمان یا یک داستان نیست. نامه به پدر، صرفا یک نامه است اما نه یک نامهی ساده! فریادِ حاصل از عصیانِ یکی از خلاقترین، باهوشترین و منحصربهفردترین نویسندههای جهان است. فریادی که با اینکه کافکا آن را با نهایت توانش(قلمش) کشید اما هیچوقت به گوش پدرش نرسید، چون مادرش آنرا به صلاح دو طرف ندانست! کافکا همانطور که در نامهاش نوشت، قصد سرزنشِ پدرش را نداشت و تنها میخواست از شخصیت خود در برابر بازخواستهای پدرش محافظت کند و هر دو زندگی آرامی نزدیک یا دور از هم تا زمان مرگ داشته باشند. شخصیتی که با رفتارها و کردارهای پدرش از کودکی تا زمان نگارش نامه که جوانی حدودا سی و شش ساله بود، منجر به تغییرات و اختلالات شدید روحی و روانی بر او گردیده بود. این تغییرات شخصیتی صرفا به چند مورد خلاصه نمیشد و تمام زندگی کافکا را تحت تاثیر قرار داده بود، تمام خواستهها، علایق و نیازهای دوران بلوغش سرکوب و هنرهایش توسط پدرش نفی و مورد تمسخر واقع شده بود، تا حدی که او پس از چند بار نامزدی حتی خود را شخصی نمیدانست که صلاحیت ازدواج و تشکیل خانواده را داشته باشد. نامه به پدر، نامهایست که نه صرفا برای من که به واسطهی داشتن پدری بیشرف با او همزادپنداری کنم، بلکه برای برای تکتک ما انسانهایی که در جامعهای پدرسالار بزرگ شدهایم میتواند اثری مهم باشد و با تکتک سطرهای آن به شدت به فکر فرو رویم و از آن تاثیر بگیریم. شاید... تکرار میکنم شاید، یاد بگیریم که بیجهت تشکیل خانواده ندهیم و تا زمانیکه شعور بچهداری نداشتیم، تولید مثل نکنیم. نقلقول نامه "کودک عادت میکند چیزهایی را که باید جدی نگیرد، چراکه جنبهی خطرناکشان را از پیش تجربه کرده است." "همینکه در حال ادا کردن واژهها بودم، پشیمان میشدم، در حالیکه تو حمله میکردی بیآنکه هیچ رنجی متحمل شوی، هیچ کس ترحم تو را برنمیانگیخت نه در آن لحظه و نه بعد از آن، آدمی همیشه در برابر تو بیدفاع میماند." "به خاطر روشهای اشتباه تو، هرگونه اعتماد به خویشتن را از دست دادم. در عوض احساسِ بیپایان مجرم بودن، نصیبم شد." کارنامه هیچ دلیلی برای کسر ستاره وجود نداشت و تنها برای اینکه به «مسخ» و «محاکمه» چهارستاره داده بودم، نتوانستم برای این کتاب پنج ستاره منظور کنم. بیست و هفتم اردیبهشتماه یکهزار و چهارصد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.