یادداشت احمدرضا کوکب

زیر تیغ ستارهٔ جبار
        1- کتاب بسیار جذاب است. این را همین اول بگویم. قلم نویسنده خوب است، وقایع جدا ارزش خواندن دارند، هیجان کافی وجود دارد و داده‌های جدیدی که نمی‌دانیم. از جمیع این جهات کتاب جذاب است. در موادر بعدی، بیشتر به علل آن یک ستاره ای که ندادم میپردازم و تمام تلاشم را میکنم تا جایی که راه دارد، داستان را فاش نکنم؛ اما فقط تا جایی که راه دارد!

2- موقعیت نویسنده بسیار ویژه است. با کتابی چون «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» مقایسه اش نکنید. هر دو از زبان زن(ان) زندگی کرده در حکومت‌های کمونیستی است؛ اما آن کتاب قصه کسانی است که در طبقه فرودست کمونیسم بودند و این کتاب قصه کسی است که همسر یکی از فرادستان است! مشکل این است که انتظار میرود کسی با چنین موقعیتی، حرف های خیلی بیشتری برای گفتن داشته باشد. نه اینکه بد روایت کرده باشد، اما به هر دلیلی چون خودش را خیلی با کار همسرش قاطی نمیکرده و شاید اصلا نمیتوانسته، قصه جزئیات مهمی را به آدم نمیدهد.

3- روایت کردن تاریخ همیشه این ضعف بزرگ را دارد که ناگزیر است از روایت نکردن تاریخ. یعنی حتما چیزهایی در سرگذشت پراگ، از دوران نازیسم تا همین اواخر کمونیسمش هست که ما اثری از آنها را در این کتاب نمی‌بینم. در جایی، وقتی که نویسنده از مشکلاتش حرف میزند، عکسی از آن دوران خود گذاشته که در آن لباس بسیار شیکی پوشیده است! خب، نشد دیگر.

4- چیزهای دیگری در ذهن داشتم ولی الان از ذهنم رفت. پس همین. تمام.
      
446

32

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.