یادداشت مجید اسطیری

                این داستان بلند خواندنی هم مثل "رازهای سرزمین من" در بستر فساد و ظلم پهلوی شکل گرفته. یک معلم معمولی که گاهی میشود او را نماینده روشنفکران حساب کرد و گاهی میشود او را نماینده طبقه کارمند له شده زیر نظام بروکراتیک دانست، در یک تنش عصبی ناگهان در پیش چشم معلمین و دانش آموزان به شاه فحش میدهد و بعد با گزارش یک مامور مخفی ساواک به زندان کمیته مشترک می‌افتد:

"آدمهای هالویی مثل رحمت بودند که چیزی از سیاست، اجتماع، تاریخ و هیأتهای حاکم و محکوم سرشان نمی شد، ولی تحت فشارهای عصبی، ناگهان احساس نزول وحی می کردند، بار مصائب تاریخ، اجتماع و درماندگی مردم را بتنهایی، حتی بدون آنکه خود بدانند، بدوش می گرفتند، و ناگهان، با دهن کف کرده، جلو می پریدند و هرچه از دهنشان در می آمد به شاه می گفتند..."

و توصیفاتی که براهنی از شکنجه ها دارد واقعا فوق العاده است و با قلم سحرآمیز خودش شکنجه را به یک نوع فرآیند شبه عرفانی تبدیل میکند و اتفاقا خیلی دنبال درگیر کردن عواطف مخاطب نیست:

بعدها فهمید که بیهوشی نوعی مقاومت در برابر شکنجه است، و خوابهای اعماق بیهوشی ، وسیله ایجاد تعادل بین بیرونی مدهش، و درونی پر سراب هستند. و او به این تعادل نیاز داشت."

بین دو پدرخوانده نویسندگان روشنفکر معاصر یعنی گلشیری و براهنی، من براهنی را ترجیح میدهم. لااقل فعلا
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.