یادداشت حلما آقاسی
1403/8/29
«تنفر!» احساسات خالصانه و ناب هالینگ هودهود در میان تمام صفحات این کتاب موج میزند. هالینگ مطمئن است معلمش، خانم بیکر، کاملا بی دلیل از او متنفر است و قصد اذیت کردنش را دارد! من عاشق احساسات هالینگ شدم. هر جا که هالینگ با قطعیت میگفت:«خانم بیکر از من متنفر است!» دوست داشتم پیش هالینگ میبودم و میگفتم:«میفهمم! منم همین فکر رو میکردم هالینگ!» آن جا که هالینگ بعد از یک روز سخت در مدرسه به خانه میرفت و با خودش فکر میکرد امروز خانم بیکر با من یک کلمه هم حرف نزد، دوست داشتم از اعماق قلبم با او همدردی کنم و بگویم:«منم اینا رو تجربه کردم هالینگ!!» با خواندن تک به تک احساسات هالینگ، آرزو میکردم کاش زودتر این کتاب را خوانده بودم! آرزو میکردم کاش زودتر میفهمیدم که گاهی فقط این حس ماست که فکر میکنیم شخصی از ما متنفر است.( البته در بعضی مواقع هم حقیقت دارد!) من از گری دی اشمیت برای احساسات خالصانه هالینگ متشکرم، که اگر قلم او این احساسات را این چنین دقیق به من نشان نمیداد، خدا میداند سر دانش آموزان آینده ام و خودم چه بلایی می آمد! .................. «جنگ چهارشنبه ها» تنها داستان احساسات یک پسرک دبیرستانی حوصله سر بر نیست؛ سال ۱۹۷۶ است. جنگ ویتنام، وضعیت کسب و کار، خانواده، دوستی ها و... این ها اتفاقات مهمی هستند که در طول روند داستان در حال رخ دادن هستند و سبک روایت این اتفاقات بسیار متفاوت و جذاب است؛ ماجرای جنگ ویتنام، داستان های شکسپیر و زندگی هالینگ در هم گره خورده اند! با تمام این اتفاقات، داستان کاملاً پیوسته است و خواننده از روند داستان خسته نمیشود! و این نکته مثبتی است که خیلی از کتاب ها از داشتنش محروم هستند! .................. ودر آخر، من بخاطر احساسات ناب هالینگ، عاشق این کتاب شدم و با صدایی بلند که دوست دارم به گوش تمام دانش آموزان و معلمانی که *قطعاً* این احساسات را تجربه کرده اند( یا خواهند کرد) برسد بگویم:« جنگ چهارشنبه ها بخوانید!!!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.