یادداشت

عاشقی به سبک ون گوگ
        [بیست‌وهشت از صد]
 

چیزهایی که هردو شخصیت می‌دانند را یک جوری تعریف نکن که تابلو باشد داری برای دانستن مخاطب تعریفشان می‌کنی، مخصوصاً اگر راوی اول‌شخص باشد.
این کتاب این کار را بلد بود. کل زندگی و گذشته‌ی نقاش عاشق شوریده‌حال و شرح عاشقی‌اش با دختر تیمسار را جوری تعریف می‌کرد که انگار جدی‌جدی میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست.
من دوستش داشتم. هم البرز عاشق را، هم دیالوگ‌های خوب میان البرز و نازلی را، هم حدیث نفس‌های دقیق البرز را و هم فصل اخر را!
و فصل آخر را!
و فصل آخر را!
فصل آخر را می‌خواهم عاشورا گوش کنم باز. می‌خواهم از نویسنده بپرسم کی نوشته آن را، چه حالی بر او عارض بوده و چطور آن گریزهای محترم را زده.
احتمالاً خیلی زود بازهم از خبوشان بخوانم. نه که کتاب گل بی‌عیب باشد. اتفاقاً گاهی توصیفاتش دل را می‌زد و در استعمال برخی تصاویر افراط می‌کرد. ولی در نهایت، خواندنش خیلی لذت داشت.

امتیاز: ۴ از ۵.

#کتاب_های_1403
#چند_از_چند
      
109

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.