یادداشت
1401/3/31
4.0
80
﷽ عجیب روایتی بود و عاشقی،تاوان دارد! آن روزی که آلاء وارد کافهتریای طبقه دوازدهم هتل آدم شد،فکرش را هم نمیکرد که با دیدن عکس خلیل، روزگار برایش چنین سرنوشتی را رقم بزند و راهی ایران شود! شاید بگویید که داستان کتاب لو رفت،اما اینطور نیست،شاید شخصیتها را معرفی کرده باشم و ته داستان را هم گفته باشم،ولی همه داستان این نیست باید تا صفحه آخر کتاب را بخوانید تا از روزگار دو عاشق باخبر شوید،باز هم آقای نویسنده گل کاشت و روایت را طوری پیش بردکه خواننده مجذوب شود، و قطعا به خیلی از دلایل نمیشود خیلی از زاویههای زندگی این دونفر را گفت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.