یادداشت سهیل خرسند
1401/9/15
«و ما باران را فروختیم» نامِ داستانیست کوتاه به قلمِ «کارمن نارانخو» نویسندهی کاستاریکایی که با قلمش طنزی تلخ، خواندنی و عبرت آموز خلق کرد. داستان در کشور کاستاریکا رخ میدهد، روزگاری کشور در آستانهی ورشکستگیِ مالی قرار میگیرد و به واسطهی سررسید شدنِ اصل و فرعِ وامهای بینالمللی دولتمردانش به چه کنم چه کنم افتادهاند در حدیکه رئیس جمهورش به طرحی همچون وضع مالیات بر مصرفِ اکسیژنِ هوا فکر میکند! مردم در جامعه با دوگانگیها و تضادهای فراوانی روبرو هستند مثل: گرانیهای افسارگسیختهی همه چیز در مقابل ارزانی یا ثباتِ قیمتِ مواد مخدر و نوشیدنیهای الکلی و یا خود در فقر مطلق زندگی میکنند در حالیکه چشمهایشان در بازار به خودروهای لوکس بر میخورد و... . تا اینکه سر انجام به شرحی که در داستان میخوانیم کاستکاریکا صادراتِ آبِ باران کشورِ خود را به امارات آغاز میکند و انقدر آب میفروشد تا کشورش دچار قحطی و خشکسالی میشود و مردم برای بقا مجبور به مهاجرت به امارات میشوند و ... . پ.ن: این داستان یک طنزِ تلخه که اشاره داره به دورانی بحرانی از کاستاریکا اما سوال من از دوستانم اینه: این داستانها برای ما ایرانیان آشنا نیست؟!؟ در آخر عرض میکنم که از نظرِ بندهی حقیر نویسنده به خوبی از پسِ شروع و پایانِ داستان برآمد و تفکراتِ خود را در قالبِ داستانی کوتاه به خواننده عرضه کرد و من نقطهی ضعفی در داستانش ندیدم که از آن ستارهای کم کنم برای همین ۵ستاره برایش منظور میکنم با توجه به این نکته که در حال حاضر مطلع نیستم آیا تا به این لحظه به داستانِ کوتاهی ۵ستاره دادهام یا خیر! ضمنا خواندنِ این کتاب را به دوستانم پیشنهاد میکنم و به واسطهی اینکه فضای داستان برای ما ایرانیان آشناست به نظرم خواندنش خالی از لطف نیست، فایل پیدیاف کتاب را از لینک زیر میتوانید دانلود نمایید. https://t.me/reviewsbysoheil/149
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.