یادداشت zeinvzfh

zeinvzfh

1402/12/29

                به نام خداوند رنگین کمان
اوایل کتاب خیلی برام کسل کننده بود و هیجانی نداشت برام و یکنواخت داشت پیش می‌رفت اما بعد از قسمتی که کاستل پاشد رفت خونه اربابی از اونجا به بعد انقدر تند میخوندم که هی جمله ها رو جا مینداختم و مجبور میشدم پاراگراف رو از اول بخونم
دو و نیم امتیازی که بهش تعلق نگرفت به خاطر افکار (شاید بیماری) کاستل که اذیتم میکرد بود به همراه یکنواختی و کسلی کتاب.
تو دو و نیم ساعت به عنوان اختتامیه ۱۴۰۲ خوندمش.
همش دلم میخواست  کاستل رو خفه کنم با چرت و پرتای تو ذهنش چقدرم حق به جانبِ پررویی بود.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.