یادداشت بارانِ‌شبانه

اشتیاق یخی
        این کتاب رو تو هر فصلی که بخونید وایب برف و فصل زمستون رو میده ؛ با اینکه من از سرما بدم میاد اما همون‌طور که از اسم کتاب پیداس ، خوندن این کتاب یه شوق خاصی نسبت به یخ و سرما رو در من به وجود آورد که برای خودمم عجیب بود.
داستان در مورد دختری با اراده به نام "ویکتوریا " هست که به خاطر هدفش خطرهایی رو به جون میخره و شاید از روی کله‌شق بودنش ، (که من به خاطر این ویژگی تحسینش میکنم) راهی یه سفر میشه. تقریبا در اوایل این سفر با پسری شهری به نام "کریس" که زخمی شده مواجه میشه و از اونجایی که این پسر گم‌شده ، ویکتوریا ناچار میشه بقیه‌ی سفر رو با اون ادامه بده.
در طی این سفر اتفاقات متعددی میوفته و بارها امید و ناامیدی با هم در آمیخته میشه ؛ اما در نهایت صمیمیت ، دوستیِ دلنشین بین دو کاراکتر اصلی  و امیده که باقی میمونه :))
این کتاب یکی از کتاب‌های مورد علاقمه و به بقیه هم پیشنهاد میکنم که بخوننش ؛ مطمئنا از خوندنش پشیمون نمیشن!
      
2

9

(0/1000)

نظرات

تین

1402/7/29

wbdknw knwcnfnkfe

0

👍

0