یادداشت

وقتی نفس هوا می شود
        تو توی اتاقت ، روی تخت نشسته ای و داری یک روز خیلی عادی دیگر از زندگی روزمره کاملا معمولی ات را میگذرانی. درس  میخوانی ، می‌نویسی ، با عزیزانت حرف میزنی .‌.
یک بعد از ظهر پاییزی معمولی ؛ درست است ؟
نه !
ناگهان احساس ضعف شدیدی میکنی... با خودت میگویی چیز خاصی نیست ، احتمالا از کم خوابیه...
ولی از کم خوابی نیست.
مدتی میگذرد ، چند روز ، یا چند هفته ، باز هم احساس ضعف میکنی ، منتها این دفعه با خستگی مفرط و تب بالا . مادرت فکر می‌کند دچار سرماخوردگی فصلی شدی و زود خوب می‌شوی.
ولی اینطور نیست.
کم کم علائم بیشتر می‌شوند. تنگی نفس ، خس خس سینه ، سرفه با خلط خونی...
می‌ترسید.
همه تان می‌ترسید و به پزشک رجوع میکنید...
بعد از هزار و اندی آزمایش و سی تی اسکن ، نتیجه می‌آید؛
دکتر میخواهد با شما تنها حرف بزند.
با نگاهی نگران رو به خانواده می‌کنید و با صدای بی صدایی می‌گویید : همه چی خوبه ، نگران نباشید !
ولی ته دلت می‌دانی که نیست.
دکتر نتایج آزمایش را رو می‌کند...
شما ، سرطان مرحله دو دارید.

سرطان از معدود بیماری هاییست که می‌تواند زندگی ماها را از این رو به آن رو کند.
منتها اینکه چطور و چقدر روی بدن ما تاثیر بگذارد ، به مقدار زیادی به نحوه کنار آمدن ما با آن تومور بدخیم بستگی دارد.
برای یک بیمار سرطانی ، هر روز زنده بودن یک معجزه است. معجزه ای که ما انسان های سالم آن را درک نمی‌کنیم...
سرطان برای شما فرصت زیادی باقی نمیگذارد ؛
پس باید برای استفاده ی درست از آن حسابی تلاش کنید.
همانطور که نویسنده معتقد بود ، اگر یک سال وقت داشت ، اگر پنج یا حتی ده سال ، و حتی اگر یک هفته و یک ساعت ، چه کار می‌کرد.‌..
این کتاب تقدیم به همه بیماران سرطانی ، و همچنین همه پزشکان و دانشمندانی که برای ریشه کن کردن این بیماری ، سالهای سال عمر و توانشان را وقف کردند.‌
به امید دیدار دوباره بین صفحات کتاب ♡


پ.ن : راستی ، دور از جون شما :)


      
394

23

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.