یادداشت س‌یّد م‌حمّدحسین م‌وسوی

                دکتر شفیعی را دوست دارم چون صرفاً مصحح و شارح نیست. اگر برای اساتید ادبیات به دوگانهٔ محقق ادبی و متفکر ادبی قائل باشیم، نمی‌توان او را به یکی از این دو محدود کرد. آشنایی او با فرمالیسم از دیگر اساتید متمایزش می‌کند. جدای از این کتاب، در «زبان شعر در نثر صوفیه» و دیگر آثارش رد پای فرمالیسم را می‌توان دید. رستاخیز کلمات مدخل خوبی است برای آشنایی با فرمالیسم. شفیعی تلاش کرده این نظریه را با ادبیات فارسی تطبیق دهد و امتیاز برجستهٔ کتاب همین است. 
ترجمه‌های او برای اصطلاحات فرمالیسم در بین پژوهشگران جا افتاده، اصطلاحات دیگری مثل حس‌آمیزی را همو وضع کرده و در این نشانه‌‌ای است. او نوعی هژمونی در آکادمی ادبیات دارد.
بگذریم. صادقانه بگویم؛ بعضی فصول کتاب را نفهمیدم، مثلاً «تحلیل ساختار ادبی» که ترجمهٔ مقاله‌ای بود از امبرتو اکو. شاید چون نیاز به پیش‌زمینه داشت، یا چون خیلی نظری و کلی بود، یا حتی شاید مشکل ترجمه‌ای بودن مفهوم دخیل بود. با وجود این، همچنان رستاخیز کلمات ارزش خواندن دارد و فراتر از این، خواندنش برای دانشجوی ادبیات فارسی واجب است، مخصوصاً مقالهٔ «مقدمه‌ای کوتاه بر مباحث طویل بلاغت» که نگاهی است انتقادی به صنایع ادبی فارسی.
بعضی مقالات و مواضع کتاب فرهنگ و اجتماع را تحلیل و نقد می‌کند، مثل «ساختار ساختارها» و «جادوی مجاورت».
مؤلف شباهت‌هایی بین فرمالیسم با نظریات جرجانی و عرفا به دست می‌دهد اما تأکید می‌کند که قصد ندارد نسب فرمالیسم روسی را به ایران برساند. 
شفیعی با سبک هندی میانه‌ای ندارد. در این کتاب هر وقت فرصتی پیش آمده، انتقاداتش را نثار استعاره‌بازان هندی می‌کند. او اما به عصر طلایی یعنی قرن چهار و پنج خیلی علاقه دارد و همواره آن را می‌ستاید.
تمثیلی که او برای بیان کار نیما داشت، جالب بود برایم. در صفحهٔ ۱۵۱ بخوانیدش.
شیوهٔ معلمی شفیعی هم خاص است؛ بدون طرح درس و فقط از حافظه. بعضی آثارش من جمله همین کتاب در واقع تحریر و ویرایش درسگفتارهای اوست که احیاناً چند مقاله هم ضمیمه‌اش شده.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.