یادداشت مجید اسطیری

                دوست دارم بعد از نوشتن این چند خط کمی هم نقدهایی که بر این کتاب نوشته شده را بخوانم اما عجالتا این نکات را عرض کنم:

- فکر نکنم ما ایرانی ها رمانی نوشته باشیم که به اندازه این اثر به فرهنگ و هنرمون خدمت کرده باشه. مسئلهء پاموک در این رمان اساسا هویت هنر ایرانی هستش و خودش هم چند جا در اثر اشاره میکنه که عثمانی ها چیز ارزشمندی در برابر آثار هنرمندان قزوین و هرات نداشته ن. دریغ و دریغ که خودمون تا به حال چنین رمانی خلق نکرده ایم. یک رمانی مرتضی کربلایی لو نوشته در فضای هنر قالی بافی که از لحاظ پدیدارگرایی بدک نیست اما از لحاظ عمق تحقیقاتی در برابر این اثر هیچ عمقی نداره.

- نمیدونم چرا پاموک تصمیم گرفته در نوشتن این رمان اساسا بی خیال "لحن" بشه. به نظر من تنبلی کرده. وقتی شما این همه شخصیت داشته باشی باید برای حرف زدن هر کدومشون یه لحن خاص طراحی بکنی. پدرت در میاد. هر جمله ای که میخوان بگن باید از صافی اون لحن بگذره. اما راه ساده تر اینه که بگی ای مخاطب من تو داری صدای ذهن شخصیت های من رو میشنوی و مگه ذهن آدمها لحن داره؟! همه آدما در ذهن خودشون پر حرف و وراج هستند. اما نه آقای پاموک. کار خودت را خراب کردی.

- ما ایرانی ها از این همه جزئیاتی که درباره هنر نقاشی در ایران گفته میشه خسته نمیشیم و حتی کیف هم میکنیم اما به نظرم چیزی که حجم رمان را این قدر زیاد کرده وفور جزئیات بدون کاربرد هستش. اگر هم نخوایم بگیم بدون کاربرد لااقل میتونیم بگیم نویسنده دنبال موجزترین روش بیان نگشته واقعا

- و تلخ ترین مسئله هم ترجمه بد عین اله غریب که من همین اواخر فهمیدم چقدر صدای مخاطبان حرفه ای را درآورده.
        
(0/1000)

نظرات

روشنا

1403/02/20

برای قسمت «لحن»، فکر کنم مشکل تا حد زیادی از ترجمه‌ای که خوندید باشه، چون از نظر من در ترجمه خانم زردشت لحن‌ها تا حد خیلی خوبی متفاوت بود.