یادداشت بهار ه.ف

افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی: اتحادیه ساسانی - پارتی و فتح ایران به دست عرب ها
        خوندن این کتاب تصمیم سال ۹۹ بود، اما طی یه سری بدبیاری (بهونه های کتابدارا سر همه گیری کرونا، مرتب کردن قفسه های کتابخونه دانشکده و تغییرات اساسی توی این قفسه ها که کتاب به اعضا امانت نمی دادن، دلمشغولی های زندگی) به تعویق افتاد. تا اینکه چند وقت پیش دیدم تو فیدی پلاس ظاهر شد! خلاصه شاد و خرم نشستم به خوندن، که از شانس بد ما یهو فیدیبو بعده چندین سال تصمیم به خونه تکونی اساسی گرفت. چندین بار توی دریافت کتاب دچار مشکل شدم و خلاصه که موقتا رهاش کردم تا اینکه خیلی اتفاقی، بدون اینکه انتظارشو داشته باشم، توی قفسه ی یه کتابخونه ی عمومی که عضوش بودم بهش برخوردم.  

برخلاف انتظارم، ماجرای من و این کتاب از سال ۹۹ به نتیجه مثبتی منجر شد. توی این یک ماه اخیر نشستم و با دقت فراوان، مجددا از اول مطالعه ش کردم و یادداشتهایی از مطالبی که قبلا از چشمم دور مونده بود، برداشتم: 

و اما درباره ی خود کتاب به طور خلاصه: 
یه گلوله ی پشمی رو در نظر بگیرید که نخ های درونش به قدری گره خورده و در هم گوریده است که امکان جدا کردن رشته به رشته، ظاهرا در اون وجود نداره و نخ های توی گلوله عملا بی استفاده شدن و موجودیت این گلوله به همین شکل قلنبه پذیرفته شده. حالا برای باز کردنش دو تا راه هست. یک، راه حل همیشگی مون رو کنار بذاریم و جور دیگه ای به باز کردن گره ها نگاه کنیم که پیوستگی کل گلوله از بین نره؛ دو، قیچی دست بگیریمو هر رشته ای که تا حدودی آزاده ببریم و جداگونه استفاده ش کنیم و در این صورت اتصالش رو به گلوله‌ ی پشمی که ماهیتا بهش وابسته س کلا نادیده گرفتیم. 

پروانه پور شریعتی راه حل اول رو انتخاب کرد که نیازمند دقت، صبر و تلاش زیادیه. نخ های این گلوله ی پشمی رو تا جایی که تونست با ظرافت از هم جدا کرد. اگرچه گره هایی هنوز باقی مونده، با اینحال، او بدون اینکه انسجام رو از بین ببره موفق به آزاد کردن رشته نخ های زیادی شد.  توی مقدمه ی کتاب بارها رویکرد خودش رو توضیح داده که به نظرم تکرارش، توی این ریویو اضافیه. اما بعضی جاها دیدم که دوستان، ارجاعات پور شریعتی  به روایت فتوح سیف و شاهنامه رو مردود دونستن و ناعادلانه نمره ی وحشتناکی ازین کتاب کم کردن. جالبه که حرف خودشون هم نیست و طوطی وار حرفای پژوهشگرای دیگه ای رو تکرار می کنن!! (دوست عزیز من که  اینهمه کتاب خوندی، حداقل یه ذره هم "خودت" فکر کن) 
نباید فراموش کرد که ذهن تحلیلگر، کنار گذاشتن هیچ روایت تاریخی رو مجاز نمی دونه.  روایت تاریخی که هیچ، جمله ها و کلمه ها هم ارزشمندن؛ وقتی تعریف درستی (و نه آکادمیک!) از فلسفه ی تحلیلی_علمی داشته باشی و رویکردت رو نسبت به خوانش اثر به روشنی بیان کنی. 

لذت بخش ترین دیدگاه پورشریعی، کنار گذاشتن دید مقطعی جدا و قالبیه "دوره ی ساسانی، اشکانی و صدر اسلام" و تاکیدش بر "تداوم فرهنگی و روایی" بود، چه قبل از حکومت ساسانی و چه بعدش. متاسفانه این دید قالبی که "وقتی یزدگرد مُرد دوره ی تاریخی ساسانی هم تموم شد و رفت و هرچی بعد ازین هست کلا یه فاز جدیدیه!" هنوز خیلی جاها استفاده میشه‌. در این کتاب، اوج نگرش تداومی در بخش پرده برداری از هویت زینبی خودش رو نشون داد. 

یه اشکالی که به کتاب وارده، غیاب عجیب و غریب روایت های مسیحیان شرقیه که در سمت غربی قلمرو پراکنده بودن، به خصوص روایت های صومعه ای. تک و توک اشاره هایی داشت، ولی جامع نبود. برای مثال، تعداد بسیار زیادی روایت صومعه ای توی قرن ۷ تا ۹ م داریم که  عملا به "نجبای حامی"اشاره می کنن. اشراف زمینداری که در ازای سپردن زمین متروکشون به راهبها ازشون می خوان زمین‌ها رو آباد کنند و صومعه بسازند و نام اشرافی اونها رو توی روایت‌هاشون جاودان کنند. ماهیت این نجبای زرتشتی احتمالا یکی از پرسش های همیشگی ذهن من باقی می مونه و امید زیادی داشتم حداقل گوشه ی چشمی به این امید من از شناسایی اونها، حداقل توی منطقه ی آشور، یا کوست آذربایجان داشته باشه. (اگه کلا بی ارتباط هم بود حداقل ای کاش توی پانوشت بهش اشاره می کرد، جدا از اشاره ی کلی گذرا به یزدین مسیحی و مشارکت شمطا توی خلع خسرو پرویز، که اونم توی پانوشت بود).
چند جا توی ترجمه هم غلطهای نگارشی وجود داشت و اسم دو تا خسروی ساسانی رو اشتباها به جای هم دیگه استفاده کرده بود. ( ویرایش ۱۳۹۹) که میشه ازش چشم‌پوشی کرد و توی ذوق نمیزنه. 

با وجود این، می فهمم که کار کردن روی این حجم از منابع، با این دقت و وسواس، چه انرژی، صبر و زمانی نیاز داره. بنابر این، اثر کاملا استحقاق  ۴ ستاره رو داره. 

خلاصه اینکه دست مریزاد خانم پورشریعتی، به خاطر این میزان جسارت، دقت و ظرافت.
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.