یادداشت
1403/7/5
جلد کتاب عکس دیگری است. زمانی برای خاندان فخر ملکی خنده نوشت های سحر شریف نیک است که در روزهای شلوغ و پلوغ زندگیم با ذهنی درهم و برهم به تورم خورد. زمانی برای انقراض خاندانِ فخرِ ملکی شامل چند داستان کوتاه با راویانی از جنس مونث است که همه مجردند و در شرف ازدواج. دمِ بختانی که گاهی درصدد چشم و هم چشمی های مکرر در کوچه پس کوچه های کتاب، روزگار میگذرانند که ته همهی داستانک ها به بوق ممتد ماشین عروس ختم میشود. با بعضی داستانک های بامزه اش از خنده ریسه رفتم، جوری که تمام پنجره ها را بستم و ترسیدم همسایهها فکر کنند دیوانه شده ام. از بعضی دیگر اما سرسری گذشتم و خنده ام ته گلویم ماسید. بعضی از داستانهایش از نظر محتوایی بی مایه بودند و نویسنده درصدد بود که بامزهشان کند اما مزه دار نشده بودند و من هم دست روی دست نگذاشتم و سریع از رویشان رد شدم؛ به قول نویسندهی کتاب: " لا به لای خط هایی که می خوانید خنده را کمی نوشته ام اگر یک جاهایی هم مزه اش کم بود عیب ندارد؛ قند و نمک زیادی برای سلامتی کلیهی ابنا بشر مضر است." اما بعضی دیگر از داستانهایش مثل داستان "برخورد با خارج از نوع سوم" خیلی نمکین بود. این کتاب اگر هیچ هم به من اضافه نکرده باشد لااقل نگاه جدیام را به زندگی طنزآمیز و نمکین کرد. در کل برای روزهای ملال آورتان این کتاب شاید نمک دیدگانتان شود. نمره ام 8ونیم از 10.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.