یادداشت خانومِ رضوان🌿🪐

باروت خیس
        بیست و یکمین کتاب ۱۴۰۳_
باروت خیس.

ولی اینبار درون مرز نبودم این بار فرای مرز، در قلب اسرائیل تلاش برای ناامن کردن ایران را دیدم.
گاهی خودشان طوری دستت را میگیرن که به عکس درون آینه ات می‌نگری که من؟ مگر چه کردم که حقم این نجاجیِ قهرمان است؟
همان لحظه که فریاد زدن را فراموش کرده‌ای.

گاهی دیر یادمان می‌آید که رفتن را ما تعیین نمی‌کنیم، شاید یکی رفت و حسرت خداحافظی نکردنش را به دلمان گذاشت، همیشه که رفتن ها برگشت ندارد.

 این فرمانده و آن فرمانده فرق دارد سرباز این جبهه و آن جبهه بودن توفیر دارد. گاهی اریحایی و در جبهه‌ی خودت یکه و تنهایی اما میان آن به ظاهر دشمنان فادیه‌ای و دوستانی داری که دوستت دارند.

 در آخر: درون کتاب سیدحسن نصرالله  پیش از اسمش شهید ندارد و سردار سلیمانی هنوز می‌جنگد.
و حق است وعده‌ی الهی پس محقق می‌شود.



#نگاه
      
5

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.