یادداشت محدثه سلمانی
1403/7/14
3.8
5
بعد از مدت ها یک داستان واقعا راضی کننده خوندم! گربه بلیتس داستان یک گربه سیاهه در خلال جنگ جهانی دوم مخصوصا ایامی که نازی ها اول شروع به حمله هوایی به مواضع نظامی انگلستان می کنن و بعد دامنه این حمله به مناطق غیر نظامی هم گسترش پیدا می کنه. به این بمبارون ها بلیتس گفته می شده که یک واژه آلمانیه. نویسنده این داستان رو برپایه دوتا افسانه معروف از گربه ها نوشته؛ یکی اینکه گربه ها از راه دور می تونن بوی صاحبشون رو حس کنن و اگر از خونه دور باشن می تونن بر این اساس راه خونه رو پیدا کنن و دومی اینکه گربه سیاه شانس میاره. صاحب گربه داستان به جنگ اعزام شده و خانواده ش محل زندگی شون رو به خاطر بمباران های بلیتس ترک می کنن.گربه بوی صاحبش رو حس می کنه و راه می افته دنبال صاحبش و عملا تمام خاک انگلستان رو زیر پا میگذاره. هنر نویسندگی وستال بی نظیره. سوژه اصلی داستان گربه ست و ما در خلالش سرگذشت آدم هایی رو که با گربه برخوردی دارن می فهمیم. نویسنده یه جوری باورپذیر حالت های گربه رو توصیف می کنه که انگار خودش گربه بوده! نکته دیگه استفاده از باورِ "گربه سیاه خوش شانسی میاره" ست. جنگ چهره های فراوانی داره؛ خشن، دلهره آور، دردناک، غمگین، شاد، امید بخش، هیجان انگیز و ... این عنصر خوش اقبالی باعث می شه ما بخش انسانی جنگ رو ببینیم؛ امید، مهربانی، عشق، اندوه، نگرانی و شجاعت. تک تک داستان های وستال امید بخش و اثرگذارن و شخصیت ها و اثری که روت می ذارن مثل یک خاطره شیرین، فراموش شدنی نیستن. وستال چهره ای از انسان رو نشون می ده که پیروز جنگه. چهره مقاوم، دلسوز، مهربان و امیدوار. چهره ای که جهان بعد از جنگ رو ساخت و التیام داد. خیلی خیلی دوستش داشتم ترجمه عالی و روان بود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.