یادداشت علی دائمی
1403/6/24
📝 کامو و دیالکتیک مبارزهٔ سیاسی: ▪️ دادگسترها، صالحان، عادلان یا راستان نمایشنامهایست دربارهٔ یک گروه از مبارزان سیاسی که در سال ۱۹۰۵ قصد دارند دست به ترور یک مقام سیاسی بزنند؛ اما با تردیدهایی مواجه میشوند. گویا نمایشنامه اقتباسی از یک واقعهٔ تاریخی است و در فوریهٔ سال ۱۹۰۵ در مسکو، گروهی از تروریستها که شاخهای از حزب سوسیالیست انقلابی بودند، دست به تلاشی سازمانیافته برای سوءقصد به جان «ولیکی کنیاز سرگئی»، عموی تزار، زدهاند. این تلاش و شرایط غیرمعمولی که منجر به این سوءقصد شد، مورد اقتباس قرار گرفته و الهامبخش کامو در نگارش نمایشنامهٔ «دادگسترها» شده است. ▪️ نمایشنامه را برای بار دوم خواندم و برخلاف دیگر نمایشنامههای کامو که پس از بازخوانی، شور و شوقم را به آنها از دست دادم، این یکی دوباره مرا به وجد آورد. از آن جهت دوستش دارم که همان مباحث مورد علاقهٔ مرا طرح میکند. رابطهٔ بین «هدف» و «وسیله» و دیالکتیکی که بهواسطهٔ موقعیت حساس قصه شکل میگیرد برای من جذاب است و نشان میدهد کامو دغدغههای اخلاقگرایانهٔ خود را دارد و این همان صفتیست که سارتر برای حمله به کامو از آن استفاده و او را متهم به «اخلاقگرایی بورژوایی» میکرد. استپان در این نمایش نمایندهٔ تفکریست که پیروزی انقلاب را به هر قیمتی میخواهد و معتقد است برای دستیابی به آرمانی بزرگتر، باید برخی اصول اخلاقی را فدا کرد. در نقطهٔ مقابل کالیایف، یک شاعر احساساتی، قرار دارد که احیای عدالت را بدون انصاف نمیخواهد و باور دارد بدون اخلاق و شرافت و عشقورزی به انسانها، سرنوشت انقلاب به چیزی مخوفتر و خطرناکتر از استبداد فعلی میانجامد. اگر در روابط آلبر کامو و دوست صمیمیاش، سارتر، و اختلاف آنها بر سر استالین و حزب کمونیست یا استقلال الجزایر تامل کنید، شما هم به این نتیجه میرسید که تقابل استپان و کالیایف بسیار شبیه به اختلافات سارتر و کامو است. ▪️ پرسوناژها در یک موقعیت حساس و خطرناک قرار گرفتهاند که زمینهٔ تصمیمگیری و انتخاب بین دو راه اخلاقی و نتیجهگرا را برای آنها فراهم میکند؛ یک ایدهٔ سارتری تمامعیار که ما را به یاد «دستهای آلوده» میاندازد. سارتر شیفتهٔ پرداختن بر اختیار و توانایی انتخاب آدمها بود و کامو هم در اینجا بر چنین موضوعی تاکید میکند. در جایی از نمایش، وینوف که بسیار ترسیده میگوید که ترجیح میداد زندانی یا اعدام شود تا اینکه بخواهد در یک اقدام انتحاری خودش را به کشتن دهد؛ چرا که در حالت دوم پای اختیار و اراده در میان است و او خودش باید انتخاب کند که زندگیاش به پایان برسد. «تصمیمگیری و کنش به هر قیمت و پذیرش تبعات آن»، مضمونی پرتکرار در نمایشنامههای سارتر است؛ فیالمثل در «شیطان و خدا» گوتز میفهمد که جز با سبعیت و تمامیتخواهی نمیتواند به صلاح مردمش عمل کند. در «مگسها» اورستس تبعات خونی را که برای نجات سرزمین آرگوس ریخته میپذیرد و ترجیح میدهد مثل پادشاه پیشین یک قاتل نامیده شود. در «دستهای آلوده» هم این پرسش برای شخصیت اصلی به وجود میآید که برای موفقیت آرمانهای سیاسیمان تا چه حد میتوانیم آلوده به حیلهگریها و زدوبندها و تسویهحسابهای درونگروهی شویم. در «دادگسترها» هم کالیایف به نمایندگی از کامو ما را با چنین پرسشی مواجه میکند. او نمیخواهد به بهانهٔ نابودی یک دیکتاتور و همدستانش، کودکان بیگناه را بکشد و خودش را در جرگهٔ ظالمان و خونخواران قرار دهد. ▪️ نیمهٔ دوم نمایشنامه که پس از دستگیری کالیایف آغاز میشود، از آن تبوتابی که در نیمهٔ اول دیدیم برخوردار نیست و جنبهٔ اندیشهورزانه و شاید هم شعاری آن غالب است. با این حال، گفتوگوی یانک و گراندوشس بهنحوی ادامهٔ تردیدها و پرسشهاییست که در نیمهٔ اول با آن مواجه شدیم. کالیایف -که ترجیح میدهد سخنان گراندوشس را نشنود تا وجدانش کمتر عذاب بکشد- با این اتهام مواجه شده که او هم مثل گراندوک یک قاتل و جنایتکار است. او هم مثل گراندوک برای دستیابی به هدفش خون انسانی را ریخته و چه بسا با این کار زمینه را برای قدرت گرفتن آدمهایی بس خطرناکتر فراهم کرده باشد. ▪️ با این اوصاف، کامو در «دادگسترها» قصد دارد به چنین مبارزانی ادای احترام کند؛ مبارزانی که «مرگشان اعتراضیست به جهان پر از اشک و خون»؛ همانها که «به قلهٔ مقاومت در برابر خشونت رسیدهاند و مرگشان تاجیست بر فراز اعمال آنان و نشاندهندهٔ پاکی آرمانهایشان.» کامو بهعنوان کسی که سالها برای احقاق حقوق اعراب و مهاجران در الجزایر و همچنین نهضت آزادی فرانسه از دست فاشیستها تلاش کرد، دوراهیهای اخلاقی چنین فعالیتهایی را تجربه کرده و آنها را در این نمایش بهخوبی منعکس میکند. اگر درام را به صحنه آوردن کشمکش نیروهای متعارض زندگی برای بیان ایدههای انسانی و اخلاقی والا بدانیم، کامو در «دادگسترها» از پس این کار برآمده است.
(0/1000)
نظرات
1403/6/24
نمیدونم کل شعر رو خوندید یا نه. واقعا فوقالعاده است. یه نکتۀ جالبش هم اینه که آقای شاعر فکر کنم دو بار با اعلام قبلی، قالب شعر رو در طول همون شعر تغییر میدن. مثلا: اما هوای شور رجز در قلم گرفت، سردار مثنوی به کف خود علم گرفت (تغییر از غزل به مثنوی) یا: هل من مبارز از بن دندان برآورم، رخش غزل دوباره به جولان درآورم (تغییر از مثنوی به غزل) حالا جدا از این، موضع شعر، سیاسیِ تند و اعتراضیه (از من مخواه شعر تر ای بیخبر ز درد، شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است؛ ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم، تیغ زبان برندهتر از تیغ خنجر است) و اگر با این قضیه مشکل نداشته باشید، هنر و لذت خالصه. خود شاعر هم که کار رو با اون خوانش و چهرۀ برافروخته به نحو احسن تکمیل کردن. ویدیوش یک ربعه و نسبتا طولانیه، ولی بعد از صد بار دیدن هنوز هم برای من بسیاااار قشنگ و دیدنیه (شنیدنی بیشتر). حتما پیشنهاد میکنم بخوانید و ببینید و خوشحال میشم اگر بعد از دیدنش نظرتون رو به اشتراک بذارید. @choghoke_tanha
3
1403/6/24
بله شعر رو بارها خوندهم؛ اگرچه با تمام دیدگاههای شاعر همسو و همراه نیستم، اما از لحاظ ادبی واقعاً ارزشمند و زیباست؛ تصویرسازیهای قدرتمند و ارجاعات متعدد به داستانها و مثلهای مختلف. چشم، اگر عمری باشه ویدیوش رو هم نگاه میکنم. چند بار از کنارش رد شدم و نگاه نکردم. ایشالا این بار به لطف دعوت شما قسمت بشه :) 🙏🌹 @Adrift
2
1403/6/24
2