بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت علی قاسم لو

                بنام خدا
عزاداری هاتون قبول حق
کتابی که موفق به خواندن آن در دهه اول محرم امسال شدم، "پیامبر بی معجزه بود"
الحق که انتخاب خوبی بود.
همیشه یکی از دغدغه هایم این بوده:
طلبه هایی که در ایام تبلیغ به مناطق دور دست می روند با چه اتفاقاتی مواجه هستند.
که البته در این زمینه کار شده
کتاب های زنِ آقا و سی و ده که به صورت روایت هستند
و به نام یونس و این اخیر پیامبر بی معجزه هم صورت داستان.
با این که بیشتر از همه روایت مورد پسندم هست
اما رمان پیامبر بی معجزه هم خوب از آب درآمده و دوستش دارم.
ممنون از آقای محمد علی رکنی.
در پیامبر بی معجزه با طلبه ای به نام سید حمید، مواجهیم که در شب عاشورا به دست اشرار در مناطق جنوب شرقی کشور می افتد.
تعلیق داستان بی نهایت قشنگ و قوی نوشته شده. هیجان کامل را می‌توانید احساس کنید.
فضای داستان هم ناب است.
به شدت خواندنی و خوش مزه
بالاخره طلبه و روحانی با این کتاب راه محبوبیت و تاثیر گذاری در مستمعین را پیدا خواهد کرد. با این داستان خواهد فهمید فلسفه ی مِنبَر و پله های آن برای این نیست که وقتی جمعیت زیاد شد، بالاتر بنشینی که بهتر بر مجلس مسلط باشی.
منبر و پله های رو به مردم اش، یعنی منِ واعظ از این پله ها بالا رفته ام. آنجا خبری بوده و حالا برگشته ام پایین تا خبر را به شما برسانم.
درست مثل پیامبری که از معراج برگشت. پیامبر می توانست همان جا بماند. جایی که جبرئیل هم نتوانست برود؛ اما برگشت. برگشت که به همه بگوید شما هم می توانید به آنجا بیایید. 

سید حمید داستان، باید خدا را می چشید
با مورچه وتک برگ درخت و سگ با وفا و دختر معلول مهربان شد آن ها را دوست داشت. چشید. دوست داشتن خدا را چشید، وقتی که این جملات را با خدا در میان گذاشت:
من رو ببخش. من رو بخاطرِ همه ی بی تو بودن ببخش. وای بر من که بی تو زندگی کردم. وای بر من که تو در قلبم نبودی. چه نفَس ها که بی تو کشیدم. چه پلک ها بی یاد تو زدم. 

در جایی از کتاب، شرور معروف منطقه تیری با جملات به شقیقه ی سید حمید می زند و هوش از سر او می پراند:
پس تو هم مثل ما مصرف کننده نیستی، قاچاق می کنی، ما جنس؛ تو حرف.
هر کدوم مشتری خودمون رو داریم
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.