یادداشت محسن قاضی‌زاده

                "کآشوب - رست خیز"
مثل مجلس هایی که این حاج آقای می آید پایین و آن یکی می رود بالا. بعضی از حاج آقاها، حاج آقا که می گویم اسم جنس منظور است. بعضی از این حاج آقاها و حاج خانم ها پامنیری را می خندانند. سر روایت «حاج آقاها دو بار نمی آیند» ریسه رفتم. پسرم که داشت چَپَندَر قیچی لباس مهدش را می پوشید، فکر کرد به او می خندم.
بعضی روایی ها مات و حیرانت می کنند. بعضی اشکت را در می آورند، حسابی.
لا به لای روضه ها دنبال خودت می گردی. گویی داری فیلمی را می بینی که می دانی در بخش هایش تو هم حضور داری.
 آنجاهایی که روضه ی زیسته تو است و کسی آن را تالیف نکرده، دست به قلم می شوی و خودت را روایت می کنی. تا دیگرانی که در روایت تو حکایت می شوند خودشان را ببنند.
.
این بار روضه ها دلی هستند. زیسته شده. از دل روایتی که آن را زندگی کرده.
.
پ.ن: با خیال راحت و قلبی آرام دو کتاب خوب را معرفی می کنم: #کآشوب و #رست_خیز از #انتشارات-اطراف
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.