یادداشت نرگس
1403/9/6
گفت: شبی که کتاب را تمام کردم داشتم دیوانه میشدم اما از واقعیتها خجالت نکشیدم. «هوشنگ مرادی کرمانی» این نویسنده رو زیاد نمیشناختم و کتابیم ازش نخونده بودم اما وقتی متوجه شدم نویسندهی “قصههای مجید” هم بوده، کنجکاو شدم حتما بخونمش؛ مخصوصا که عنوانش برام جذاب بود: شما که غریبه نیستید… برای آشنایی با این نویسنده شروع خوبی بود؛ تو همون ده صفحهی اول با کتاب ارتباط گرفتم. تواناییش در شروع و قصهگویی واقعا عالی بود. این کتاب ساده، روان، صمیمی و پر از کشش نوشته شده اما پر از فقر و خرافات و مظلومیت و تنهاییه. البته بارقههای از طنز هم داشت: گاهی شیرین و گاهی تلخ. اما این تلخی اصلا جوری نیست که کتاب رو کنار بذارید. بیشتر از همه روایت صادقانه و بیسانسورش رو دوست داشتم. داستان از زبان اول شخص و از زمان کودکی هوشنگ شروع میشه. عمو قاسمش اسمش رو از توی شاهنامه براش انتخاب کرده چون به معنی تیزهوش بوده، دوست داره که این بچه هم تیزهوش باشه. بچهی شر و شیطونی که همهی اهالی روستا هوشو صداش میزنن. مادرش رو تو ۶ماهگی از دست میده و متاسفانه با اینکه پدرش زندس نمیتونه اونجوری که شایسته است براش پدری کنه! با پدربزرگ، مادربزرگ پدریش توی روستایی از توابع کرمان بزرگ میشه. 🌱«همهی پیرهای آبادی را به یاد میآورم و با انگشتهام میشمارم.. فکر میکردم آغبابا و ننهبابام از همان اول پیر بودهاند و پیر به دنیا آمدهاند و یک روز غیب میشوند و من تنها میمانم. گریهام میگرفت. ص۳۶» کتاب شروع خوبی داشت اما پایانش سریع و غافلگیر کننده بود! هوشوی کودک رو بیشتر از هوشوی بزرگ شناختم و دوست داشتم و با اینکه راوی اول شخص بود، صممیت کمی داشت! به عنوان یک خواننده دوست دارم پیوستگی داستان قطع نشه! اما متاسفانه شد. انتهای کتاب یهویی ریتمش سریع شد و در ۱۹سالگی همهچیز تموم شد! مثلا چندین و چندبار در خاطرات مختلف به عاشق شدن اشاره میکنه. به آرزوهاش.. و با اینکه توصیفات خیلی دقیق روایت میشدن، وقتی ریتم کتاب سریع میشه فقط همین جمله رو داریم: «تنهایی رفتم خواستگاری، زنگرفتم، بچهدار شدم.» خب چیشد که هوشو شد «جناب آقای هوشنگ مرادی ..»؟ (ง •̀_•́)ง در کل اگر بقیهی آثار آقای کرمانی رو خونده باشید، حتما این کتاب هم براتون جذاب و دوست داشتنیه. اما اگر نخوندین، در صورت سختگیر نبودن پیشنهاد میکنم! که به عنوان یه روایت صمیمی، ساده و روان از خاطرات یک نویسندهی بزرگ ایرانی بخونیدش. 🌱از شما چه پنهان، همهاش تلخ نبود، سخت نبود، سخت نیست. ناشکری نمیکنم لذت هم داشت، دارد. لذت خواندن و نوشتن، لذت پیدا کردن دوست، خانواده. خدایا من چقدر خوشبختم! ص۳۴۴
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.