یادداشت
1403/5/30
قصیده ملالآور است. جداً قدما چطور حوصله میکردند این همه بیت را بشنوند؟ شنیدن که هیچ، سرودنش باید خیلی طاقتفرسا بوده باشد. مخصوصاً وقتی کل حرفت در دو سه جمله خلاصه میشود و مجبوری در بیست، پنجاه، هفتاد و حتی صد بیت کشش بدهی. کاش فقط همین بود! بعداً که خواستی قصیدهٔ دیگری بگویی، حرفت که عوض نشده، همان قبلیهاست، حالا دوباره بیا و همانها را یک جور دیگر رنگ کن. قصاید سنایی در زمانهٔ خودش یک گام به جلو بودهاست. این را دکتر شفیعی چند بار گفت. اما حنای سنایی برای مخاطبان امروز، به گمان من، رنگی ندارد. گوش خلقالله از اینگونه پند و حکمتها پر شده و قصیده هم که بحمدالله از مد افتادهاست. فایدهٔ خواندن این کتاب آشنایی با سیر تحول شعر و زبان و فکر و اینجور چیزهاست. حتی بهنظرم قصاید ناصرخسرو جذابتر باید باشد. بالأخره او اپوزیسیون بوده. شعرش ستیهندهتر است. البته بیتهایی که آدم را تکان بدهد، به آدم «تازیانهٔ سلوک» بزند، بود در میان کتاب، اما کم. در نسبت با تعداد ابیات، کم. این را هم بگویم که قطعههای سنایی از قصایدش شیرینتر بود. مقدمهٔ مؤلف اطلاعات کافی را به مخاطب میداد. مهمتر از زندگینامه و فهرست آثار، تحلیلهایی است که شفیعی از رهگذر شعر سنایی دربارهٔ جامعهاش ارائه میدهد. از این نظر، فصل «از ساختار اجتماعی به ساختار ادبی» گل سرسبد مقدمه بود. شرح استاد هم مثل باقی آثار ایشان بود؛ دشواریهای اصلی را حل میکرد اما گاهی نکتهای را برای مخاطب عام و ناآشنا ناگفته میگذاشت. گاهی هم بیتهایی رها میشدند که نمیدانم من نمیفهمیدم یا بیت نامفهوم بود. در کل این شرح کار خواننده را راه میانداخت. در خواندن اشعار سنایی بعضی صنایع و موارد را پرتکرار و مهم دیدم: ۱. او تشبیه و تمثیل و اسلوب معادله فراوان دارد. البته کارکرد زیباییشناختی اینها مسئله نیست. این صناعات جنبهٔ اقناعی دارند. بلاغت برای سنایی جای استدلال را اشغال کردهاست. ممکن است بگویید «شعر که جایگاه منطق و فلسفه نیست»، درست، اما مشکل این است که سنایی اصلاً جایگاهی برای منطق و فلسفه قائل نیست. به آنها برچسب «علم یونانی» میزند و طردشان میکند. مردم زمانهٔ سنایی معرفتشان را از راه شعر و تمثیل کسب میکردند. این «فقر فلسفی» هنوز بهطور کامل از جامعهٔ ایرانی رخت برنبسته است. مثلاً به این بیت بنگرید که برای اثبات شرع به جای استدلال از اسلوب معادله استفاده میکند: ز شرع است این نه از تنتان درون جانتان روشن ز خورشید است نز چرخ است جرم ماه نورانی البته استفادهٔ سنایی از اسلوب معادله با کاربرد آن در سبک هندی متفاوت است. سنایی و بقیهٔ شاعران خطیبمسلک اسلوب معادله را برای تفهیم و اثبات امر ذهنی(پیام بیت) به کار میبرند. یعنی مصرع ذهنی برای آنها اصالت دارد. اما در سبک هندی هدف شگفتیسازی است. ممکن است در شاعران این سبک دو بیت از یک شاعر پیدا کنید که از نظر معنایی مخالف و نقضکنندهٔ یکدیگر باشند. این به همان خاطر است که آنها به دنبال کشف تشبیههای جدید هستند و مصرع حسی برایشان اصیل است. با درنظر گرفتن فقر فلسفی که عرض کردم به بیتهای زیر هم بنگرید: پوست بگذار که تا پاک شود دین تو هان که چو بی پوست بود صاف شود جوز و عدس ... اول و آخر قرآن ز چه «با» آمد و «سین» یعنی اندر ره دین رهبر تو قرآن «بس» ۲. سنایی از صنایع لفظی خیلی استفاده میکند؛ جناس، اشتقاق و... . این هم اقتضای خطیب بودن است. خطیب میخواهد مخاطب را با فرم کلام مرعوب کند تا محتوای حرفش را بپذیرد. راحت از دیوان نجویی پس ز دیوان دور شو باز هل همواره دیوان را به دیوان داشتن چرا باید از دیوان و دربار دوری کرد؟ چون دیوان به معنی جمع دیو با دیوان به معنای تشکیلات اداری جناس دارد! سنایی، اینگونه که از مجموع اشعارش به دست میآید، اهل تسنن است. اما یکجا مذهب جعفری را تبلیغ میکند. چرا؟ بهنظر من برای جناس درست کردن با سکهٔ جعفری که نام سکهای مرغوب بوده. گِرد جعفر گَرد گر دین جعفری جویی همی زانکه نبود هردو هم دینار هم دین جعفری دربارهٔ کارکرد شعر به عنوان منبع کسب معرفت کتاب بوطیقای کلاسیک، و دربارهٔ نقش صنایع لفظی در شکلگیری باورها مقالهٔ جادوی مجاورت شایان معرفی هستند. ۳. شعار «لا اله الا الله» دغدغهٔ ذهن سنایی بودهاست. چندین بار و با مضمونسازیهای مختلف آن را در شعرش آورده. چو «لا» از حد انسانی فکندت در ره حیرت پس از نور الوهیت به «الله» آی از «الا» ۴. سنایی عناصر و طبایع اربعه را مراعاتالنظیر میکند، گاه به تصریح و گاه به تلویح. حلم و خرسندی در «آب» و «گل» طلب کهت اصل از اوست کی بود در «باد» خرسندی و در «آتش» وقار *** از تموز زخم «گرم» و بهمن گفتار «سرد» خلق را با کام «خشک» و دیدهٔ «تر» کردهاند ۵. او شمارهها را هم مراعاتالنظیر میکند، که گویا به این صنعت سیاقةالاعداد میگویند.بهویژه وقتی میخواهد بگوید از مادیات و تعلقات عبور کن، پای چهارطبع و پنج حس و شش جهت و هفت دوزخ و هشت بهشت و اینها را به شعر باز میکند. تو ورای چهار و پنج و ششی در کف هفت و هشت اسیر مباش ۶. عبارات قرآن را در شعر تضمین میکند. خسته دل من در حزن گفتی مرا: لا تعجلن چون گفتمی با دیده من:«انا صببنا الماء صب» ۷. از شکل حروف الفبا مضمون میسازد. بر چنین بالا مپر گستاخ کهاز مقراض «لا» جبرئیل پربریده است اندر این ره صدهزار (که این بیت به همان دغدغهٔ لا اله الا الله هم برمیگردد.) *** این میان را بسته اندر راه دین همچون «الف» وان شده بیشک ز دعویهای بیمعنی چو «دال» ۸. این نکته را خود دکتر شفیعی هم اذعان کرده که سنایی حرف تکراری زیاد میزند. غیر از حرف تکراری، مضامین و صنایعش هم تکراری است. گناهی هم به گردن او نیست وقتی زمانهاش گرفتار رکود و جمود است. نوشتار را با شعری از شاعر عزیزمان به پایان میبرم: با همه خلق جهان گرچه از آن بیشتر گمره و کمتر به رهند تو چنان زی که بمیری برهی نه چنان زی که بمیری برهند
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.