یادداشت سیّد محمّدحسین موسوی
1403/6/12
بلاغت ما فرسوده است. چندتا کتاب همان اوایل نوشتهاند و پس از آن تا سالهای سال کار بلاغیون تلخیص و شرح پیشینیان بودهاست. بهنظرم این کتاب توانسته از زیر سایهٔ پیشنیان دربیاید و با صورتبندیای جدید به مسئله نگاه کند. «جایگاه تصویر در مکاتب ادبی» یا «بلاغتهای مکاتب ادبی» عنوانهای شایستهتری از بلاغت تصویر برای کتاب هستند. مؤلف از بلاغت واحدی سخن نگفته، بلکه بلاغت تصویر را در هر مکتبی جداگانه بررسی کردهاست. کلاسیسم، رمانتیسم، سمبولیسم، سوررئالیسم و ایماژیسم مکاتبی هستند که در این کتاب به آنها پرداخته شده. یک فصل هم شعر بیتصویر را معرفی میکند. در ضمنِ اینها، از نماد، اسطوره، تمثیل، متناقضنمایی و... سخن میگوید. نویسنده در هر فصل از مبانی نظری و ماهیت تصویر، کارکرد تصویر و تصویر در بافت در نزد هرکدام از مکاتب بحث میکند. مورد اخیر، یعنی جایگاه تصویر در بافت، اهمیت ویژهای دارد. در بلاغت سنتی معهود آن است که تصویر بیت منفک از کلیت شعر بررسی میشود. فتوحی رویکرد تطبیقی معتدلی دارد. طابق النعلبالنعل نیست. شباهتهای شعر فارسی با مکاتب ادبی غربی را بیان میکند، اما از تفاوتهایشان غافل نمیشود. شعرا را یکسره محدود به یک مکتب نمیکند. برای نمونه هم از خصلتهای سمبولیستی مولوی میگوید، هم از خصایص سوررئالیستیاش. کتاب صرفاً نظری نیست. مبانی نظری را توضیح میدهد، سپس مصداقی بررسی میکند. سنایی، عطار، حافظ، بیدل، سپهری، نیما و دیگران را از منظر تصویر تحلیل میکند. مقایسههایش به تفهیم بهتر مطلب کمک میکند، بهویژه اینکه گاهی آنها را در جدول نشان داده. از آن جمله است: مقایسهٔ سبک خراسانی و هندی (ص ۱۲۷)، رمانتیسم و کلاسیسم (ص ۱۵۷)، استعاره و نماد (ص ۱۸۴) و فرق تمثیل با استعاره و با نماد (ص ۲۷٠). پدیدهای در ادبیات هست که من آن را «بوطیقاپریشی» مینامم. یعنی منتقد با معیارهایی یک اثر را نقد کند که خارج از بوطیقا و نظام ادبی آن اثر است. مثلاً برخورد ملکالشعرا بهار، اخوانثالث و شفیعی کدکنی با شعر سبک هندی. با معیارهای سبک خراسانی، از شعر سبک هندی انتقاد میکنند. غرض اینکه، فتوحی به دام بوطیقاپریشی نیفتاده و درونبوطیقایی هر مکتب و اثر را تحلیل کرده و این قابل تحسین است. چند نقد به کتاب: مؤلف بهخاطر علاقهای که به دکتر شفیعی دارد از اشعار او زیاد شاهد میآورد. فتوحی در نقل شعر دقیق نیست. اشتباه تایپی زیاد هست در کتاب، مثلاً شعر صائب در ص ۱۲۶. او «رند» را نماد دانسته (ص ۱۸۳) در حالی که عنصری ایماژی و خیالی در آن نیست. گویا هر عنصر تکرارشونده در متن را نماد و تصویر دانسته. بلاغت سعدی را در صدق او میداند (ص ۴۲۳)، که بهنظرم نظر محکنخوردهای است. در مجموع، برای مطالعهٔ مکاتب ادبی در ایران و برای داشتن نگاهی تحلیلی به بلاغت، همین کتاب را پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.