یادداشت پرستو خلیلی
1402/8/5
3.6
4
داستان بد نبود. تنها چیزی که میتونم دربارهی داستان بگم همینه. چون کپی تقریبا ناقصی از کارتون مولان هست. داستان [مولان -همونطور که میدونید- دربارهی دختری هست که خودش رو در ازدواج کردن نمیبینه ولی عاشق هنرهای رزمیهست، چون تک فرزند هست تصمیم میگیره خودش رو جای پسر خانواده جا بزنه تا نذاره پدرش که از جنگ قبلی آسیب دیده بره به جنگ. توی این داستان [هاتوری ماریکو ۱۸ ساله، داره میره پایتخت که با نامزدش کسی که تاحالا ندیدتش ازدواج کنه، یهو دشمنها - طبق نظر صاحب نظران [سیاهجامگان - میریزند وسط جنگل و کاروان رو نابود میکنند ولی ماریکو زنده میمونه و تصمیم میگیره فعلا ازدواج کردن رو کنار بگذاره، خودش رو شبیه پسرا بکنه، بره توی گروه سیاهجامگان تا ببینه چخبره و چرا میخواستن بکشنش! واقعیتش رو بخواید من داستان رو زیاد دوسش نداشتمو به نظرم چیز خاصی برای ارائه نداشت. نویسنده خیلی سعی کرده بود داستان رو شبیه [مولان درنیاره و بااضافه کردن چند شخصیت کتاب رو جمع کنه ولی خب موفقیت آمیز نبوده. ۳۰۰ صفحهی اول داستان به شدت حوصلهسر بر هست و شخصیتها فقط و فقط حرفهای چرت و پرت میزنند. بعد از ۳۰۰ صفحه احتمالا یهو نویسنده دیده که بهبه چقدر نوشتم خب بسه حالا باید جمعش کنم و اینجاست که اتفاقات جالبی میوفته و لیافت همون ۲ستارهرو داره. و یه خسته نباشید ویژه به مترجم میگم که بهشدت بد ترجمه کرده و خیلی مشخص بود که از گوگل ترنسلیت جان خیلی کمکها گرفته!!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.